1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

"گل به دامان توام"

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

شهرت هنگامه بیشتر می شد تا اینکه نوبت به آهنگ "گل به دامان توام" رسید. با این آهنگ دوگانه که با احمد ولی اجرا نمود، شهرت این زوج هنری به بالاترین حدی رسید که تا آن وقت یک زوج هنری در افغانستان می توانست به آن برسید.

https://p.dw.com/p/11rOt
عکس: آرشیف
عکس: آرشیفعکس: Fotolia/Denis Gvardiyan

"در سودای هنگامه شدن" بخش دیگری از سلسله معرفی هنرمندان است که تحت عنوان «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند» نشر میشود. یما ناشر یکمنش، نویسنده افغان و همکار صدای آلمان تهیه این سلسله برنامهها را به عهده دارد. تعداد دیگری از هنرمندان افغان نیز در این برنامه معرفی میشوند.

قسمت دوم

وقتی قرار شد اولین آهنگ او از امواج رادیو نشر شود، ابراهیم نسیم نام هنری "پریوش" را برایش انتخاب کرد. با اینکه او هنوز نوجوان چهارده ساله بود، مخالفت کرد و تقاضا نمود آهنگش را به نام زهره نشر کنند: "نه خیر کاکا جان، پریوش را خوش ندارم".

اما مدیریت موسیقی رادیو علاقمند بود او با یک نام هنری در اجتماع ظاهر شود. چون زهره را قبول نکردند، پیشنهاد کرد نامش را "نوشین" بگویند، زیرا مادرش این نام را خوش داشت و می خواست اصلاً او را نوشین بنامد.

چند ماه اول فعالیت موسیقی او با نام "نوشین" بود تا آنکه کسی اعتراض کرد که تخلص او از مدت ها پیشتر "نوشین" بوده است. این بار مادرش نام "هنگامه" را برایش انتخاب کرد و "زهره" شد "هنگامه". اولین باری که او بر روی یک صحنه مهم برای هنرنمایی ظاهر شد، در یکی از برنامه های مسابقۀ ذهنی در تالار کابل ننداری بود. چون تازه آغاز به کار موسیقی نموده بود، گردانندگان برنامه، نام او را به عنوان یکی از سوال های برنامه انتخاب کرده بودند. اگر شرکت کننده نام او را می دانست، برایش جایزه داده می شد.

هنگامه، مدت کوتاهی پیش از قتل "نینواز" دست شاگردی به سوی او دراز کرده بود. رابطۀ او با هنگامه جدا از رابطه ی استاد با شاگرد، شباهت به رابطۀ پدر با دختر داشت.

"هر وقت خانه ی نینواز می رفتی، او را پهلوی هارمونیه می دیدی. استاد نینواز حتی متوجه بشقاب نان من می بود. کمی زیاد که می خوردم، مانع می شد. در جواب مادرم که می گفت دخترش را به نان خوردن بگذارد، به خنده می گفت: "چاق شدن آسان ولی آب کردن چربی سخت است". چون آهنگ های تازه را بعد از یکبار شنیدن فراموش نمی کردم، نینواز مرا "تیپ ریکاردر" نام داده بود. با او که به رادیو می رفتیم، کلید موترش را به من می داد. وقتی آهسته تر از او قدم می زدم، صدا می کرد: "دختر تنبل پدر! تیز تر".

شهرت هنگامه آهسته آهسته بیشتر می شد تا اینکه نوبت به آهنگ "گل به دامان توام" رسید. با این آهنگ دوگانه که با احمد ولی اجرا نمود، شهرت این زوج هنری به بالاترین حدی رسید که تا آن وقت یک زوج هنری در افغانستان می توانست به آن برسید.

هنگامه به یاد می آورد: "با اینکه ماماهایم به موسیقی بسیار علاقمند بودند اما نمی خواستند که من در رادیو بخوانم. مادرم که به دیدن ماماهایم به پلخمری رفت، من از ترس آنها با او نرفتم. یکی از ماماهایم به مادرم گفته بود: "در این روزها خانم ناهید یک خواندن بسیار خوب با احمد ولی خوانده است، گل به دامان توام..." مادرم گفته بود: "برادر گل، خانم ناهید نخوانده که زهره، خواهرزادۀ خودت خوانده است". حیران مانده بود. بعد مادرم را گفته بود که اگر اینطور خوانده می تواند، از طرف من برایش اجازه است که در رادیو و تلویزیون هم بخواند.

یما ناشر یکمنش
یما ناشر یکمنشعکس: DW

هنگامه می گوید: "شبی احمد ظاهر با عبدالله اعتمادی به خانۀ ما آمدند. احمدظاهر پیشنهاد کرد آهنگی را که خودش ساخته، دوگانه بخوانیم. شعر سیمین بهبهانی را- آسمان خالی است، خالی روشنانش را کی برد- انتخاب کرده بود. گفت می داند که در آن شرایط اجازۀ نشر آن شعر را نخواهند داد، ولی فعلاً با همان شعر تمرین می کنیم تا فردا برایش او شعر دیگری پیدا کند. تمرین و ثبت کردیم. او گفت فردا رادیو می رویم تا آن را ثبت رادیو کنیم. در ثبت تلویزیونی آن تو لباس نصواری بپوش، من زرد می پوشم. یا که تو زرد بپوش، من نصواری. مادرم صدا کرد که ظاهر جان، بگذار که آهنگ پخته شود. احمد ظاهر با خنده گفت پخته شده است. آن وقت ها من در انسامبل سارندوی (پولیس) می خواندم. من چند روز بعد از احمد ظاهر شنیدم که وقتی احمد ولی از این گپ خبر شد، نزد سید داوود تلون رفت و شکایت کرد که احمد ظاهر می خواهد با خوانندۀ انسامبل سارندوی بخواند. تلون، فوراً احمد ظاهر را نزد خود خواست و با پرخاش گفت که حق ندارد با من دوگانه بخواند. پس از قتل احمد ظاهر، نینواز شعری برای این آهنگ تهیه کرد و برایم داد تا با همان کامپوز احمد ظاهر آن را در سوگ او بخوانم... قلب ما خالی است، خالی دلبر دل ها کجاست\ خاک تیره از تو پرسم، ظاهر زیبا کجاست".

یک فهرست ناتمام از آهنگ های به یادماندنی هنگامه می تواند چنین باشد:

گل به دامان تو ام ( آهنگساز: نینواز /شعر و تصنیف: عبدالاحمد ادا)

شب لبان داغ خویش (آهنگساز: استاد رییس خان / شعر و تصنیف: خالد صدیق)

با تو پر ترانه می شود دلم (آهنگساز: وحید قاسمی / شعر و تصنیف: حمیرا نکهت دستگیرزاده)

باران شوم، تا ببارم قطره قطره (آهنگساز: نینواز / شعر و تصنیف: ــــ)

امشب چو شمع گریه کنان قصه می کنم (آهنگساز: حیدرنیساز / شعر و تصنیف: رازق فانی)

ای دل ترا نگفتم کز عاشقی حذر کن (آهنگساز: محمد نسیم / شعر و تصنیف: قطران تبریزی)

آسمان باران ببار (آهنگساز: نینواز / شعر و تصنیف: ــــ)

بلاگیر تو گردم (آهنگساز: نینواز / شعر و تصنیف: عبدالاحمد ادا)

لب های سردم جان گرفت (آهنگساز: مسحور جمال / شعر و تصنیف: ــــ)

در عمق چشم های سیاهت (آهنگساز: وحید قاسمی / شعر و تصنیف: فوزیه رهگذر)

در سکوت بی تو بودن (آهنگساز: حیدر نیساز / شعر و تصنیف: ــــ)

ای درد تو آرام دل (آهنگساز: حیدر نیساز / شعر و تصنیف: بر اساس شعری از لاهوتی)

هنگامه، صدای جوانی

هنگامه در ماه می سال 2006 میلادی که پس از بیست و پنج سال دوباره به زادگاه خود سفر کرد، برای توزیع کمک ها به موسسه یی رفت که زنان نابینا آنجا نگهداری می شدند. زنان وقتی دانستند که هنگامه آمده، به سویش هجوم آوردند و یکی فریاد زد: "ما جوانی خود را در صدای تو دوباره می یابیم".

کار هنری هنگامه در داخل افغانستان، دولت مستعجل بود. بیشتر از شش هفت سال دوام نکرد. همانگونه که زود به شهرت رسید، همانطور هم زود قصد ترک وطن کرد. فعالیت در انسامبل مرکزی وزارت امور داخله که به نام انسامبل اکادمی سارندوی مشهور بود، اوج کار و پیکار هنری اوست. در این انسامبل، آهنگسازی و تنظیم موسیقی استادانۀ نینواز، تجمع نخبه های نوازندگی آن روزگار با حضور دو آوازخوان به یادماندنی، هنگامه و احمد ولی دست به دست هم داده، چند تا از زیباترین آهنگ های موسیقی ما را خلق کرده است.

شیوۀ ابتکاری تنظیم موسیقی در این انسامبل، پس از گذشت سی سال هنوز هم جذابیت خود را از دست نداده است. در یک جمله می توان ادعا کرد که در انسامبل سارندوی، هنگام هنگامه شدن هنگامه رسیده بود. او پس از سی و شش سال آوازخوانی، با چندین آهنگ خوب جایی در حافظۀ موسیقایی ما برای خود اختصاص داده است.

ظاهر شدن در تلویزیون با حرکات و ژست های زنانه، در روزگاری که زنان از ترس عکس العمل های خشن جامعه از خیر آن می گذشتند، شهامت و جرأت بسیار می خواست. این شهامت را در آن سال ها، چند خانم انگشت شمار داشتند که در میان شان هنگامه با ذوق ترین آنها بود.

هنگامه شهامت را با سلیقۀ خوب آمیخته بود. نوع ظاهر شدن او برای جوانان بسیار سرمشق شد. تصنیف "شب لبان داغ خویش دیدم بر لبان تو" را او وقتی فریاد زده، که لب کمتر زنی جرأت پچ پچ کردن زیر لبی آن را داشت. "این را بعضی ها در اینجا هنوز هم نمی خوانند، می گویند شرم است".

هنگامه چشم به افق ها دوخته است و می گوید هنوز خود را هژده ساله احساس می کند. شنونده هایش وقتی از او می شنوند که "بی تو پر ترانه می شود دلم"، طراوت جوانی و لطافت عشق پیش دیدگانشان مجسم می شود.

یما ناشر یکمنش

ویراستار: عاصف حسینی

یادداشت: استفاده از سلسله «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند» بدون ذکر منبع و لینک گذاشتن، مجاز نیست.