"مسلمانش به زمزم شست و هندو سوخت"
۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبهقهوهخانه "ليبرِسو" در مركز شهر كلن، طرف توجه اكثر هنرمندان و شخصيتهای سياسی ايرانی و آلمانی بود. هر ماه چند نشست فرهنگی از كتابخوانی و نمايش فيلم گرفته تا گفتگو و آشنايی با نويسندگان آلمانی و ايرانی در اين پاتوق برگزار میشد. بیژن دادگری این قهوهخانه را اداره میکرد.
مرگ نابهنگام او در ۲۸ ژانويه امسال، گروه كثيری از علاقهمندانش از نقاط دور و نزديك آلمان، هلند، فرانسه و حتی امريكا را به شهر كلن كشاند. با اينكه خاكسپاری او به مراسم بزرگ يادبودی تبديل شده بود، دوستانش اول مارس نيز مراسم ديگری در گراميداشت ياد او برگزار كردند.
اگر در مراسم خاكسپاري، بيشتر شخصيتهايی از گروههای سوسياليست و چپ شركت داشتند، در نشست اول مارس، اكثرا مليگرايان پرسابقه ايرانی ديده ميشدند.
در اين نشست كه به پاس پشتيبانی بيژن دادگری از محمد مصدق و جبهه ملی، سخنرانیهایی در این زمینه پررنگتر بود، فيلمی از اخوان ثالث نمايش داده شد كه در آن شاعر سروده مشهور خود به ياد مصدق را ميخواند:
"ديدی دلا كه يار نيامد
گرد آمد و سوار نيامد"
افزون بر اين ۱۲ تن از شخصيتهای فرهنگی، علمی و سياسی باسابقه ايرانی، سخنانی پيرامون خط مشی مليون و خلق و خوی بيژن دادگری ادا کردند.
دكتر حسين جوادی، ميان ملی بودن و ناسيوناليست بودن فرق قائل شد و تأكيد كرد كه مليگرايان ايرانی همواره هوادار دموكراسی، حكومت قانون و جدايی دين از سياست بودهاند. او گفت: «اين نمايندگان مدرنيته خانواده بزرگی بوده و هستند كه بيژن دادگری هم يكی از آنان بود. از ويژگيهای ديگر ملی بودن، تلاش برای ايجاد حقوق شهروندی و دفاع از آن در برابر استعمار غرب، استبداد شاهی و ارتجاع مذهبی است.»
پرويز داورپناه از موسسان جبهه ملی، درگذشت بيژن را يك ضايعه فرهنگی دانست و تأثر همه بازماندگان موسس جبهه را از اين ضايعه اعلام كرد.
خانم گودرون ياسايی، سخنران آلمانی مراسم كه خود به علت تأثر بسيار نتوانست مطلبش را بخواند، در نوشته پر احساس خود گفت: «آنچه بيژن را يگانه ميكرد اين بود كه او تنها از ديگران خرده نميگرفت بلكه ميتوانست به كارهای خود هم بخندد. او با وجود همه نارسايیها، طنز، شادی و خرسندی از زندگی را جذب و جزء ذات خود كرده بود. روزی محمدرضا لطفی از بيژن پرسيده بود: «ما كه تار ميزنيم، تو چه میزنی گفته بود "من نق ميزنم.»
عدهای از سخنرانان خاطرات خود از بيژن دادگری را بازگو كردند. پروفسور رحمانزاده گفت: «هروقت در يكی از مجلات آلمانی، مطلبی میخواند كه به نظرش در آن به ايران توهين كرده بودند يا نكته غلطی مطرح شده بود، اينقدر با من تماس میگرفت و تأكيد میكرد تا مطلبی يا دستكم نامهای در پاسخ به آن مقاله بنويسم.»
ارژنگ برهانآزاد گفت: «بيژن ما آزاديخواه، مليگرا و انساندوست بود. من آنوقتها يك چپ راديكال بودم ولی بيژن با من هميشه دوست ماند و حتی گاه نظرهايم را ميپذيرفت. اينقدر ايران را دوست میداشت كه به او لقب "ايران خانم" داده بودند و خودش هم از اين لقب خوشش میآمد.»
نكته جالب در سخنان سخنرانان از صنفها و ديدگاههای گوناگون اين بود كه هركدام بيژن دادگری را همراه خود حس ميكردند. شايد به همين علت يكی از هنرمندان حاضر كه ترانههايی به ياد او خواند، سخنانش را با مصرعی از همشهری بيژن دادگری، عرفی شيرازی آغاز كرد:
"مسلمانم به زمزم شويد و هندو بسوزاند"
در این مراسم، از نويسندگان و هنرمندانی چون هوشنگ گلشيری و محمدرضا لطفی نام برده شد كه آپارتمان كوچك و كموسيله بيژن را به اقامت در هتلهای چندستاره ترجيح میدادند: «چه بسا آثار موسيقی و ادبی كه طرحشان در همين آپارتمان ريخته شد.»
مراسم يادبود بيژن دادگری با اجرای موسيقی پايان گرفت.