1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

عزیز آشنا و آرکستر آماتور -2

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

وقتی عزیز توخی تصمیم گرفت که در رادیو آواز خوانی کند، باید با تخلص "توخی" خداحافظی می کرد زیرا می دانست که یکی از کاکاهایش این کار او را تحمل نخواهد کرد و مانع او خواهد شد. از همان روز شد عزیز آشنا.(2)

https://p.dw.com/p/RFAl
یما ناشر یکمنش، نویسنده و همکار رادیو صدای آلمان
یما ناشر یکمنش، نویسنده و همکار رادیو صدای آلمانعکس: DW

"عزیز آشنا، آشنای فراموش شده"بخش دوم از سلسله معرفی هنرمندان است که تحت عنوان «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند» نشر میشود. یما ناشر یکمنش، نویسنده افغان و همکار صدای آلمان تهیه این سلسله برنامهها را به عهده دارد. تعداد دیگری از هنرمندان افغان نیز در این برنامه معرفی میشوند.

بخش دوم و پایانی

آشنا قبل از تشکیل آرکستر آماتور نیز آهنگ هایی در رادیو خوانده بود. بار اول سال 1339 خورشیدی بود که با آرکستر شماره 2 به صورت زنده در رادیو آواز خواند. آن وقت ها نشر رادیو فقط به صورت زنده بود.

ختم نمودن خدمت عسکری برای او برابر شد با شروع شدن ثبت آهنگ ها. اولین آهنگ هایی که از او ثبت شد با آرکستر کلیوالی بود: " زد ز بی رحمی به تیغم، یار، یاری را ببین" و "شکست عهد من و گفت، هرچه بود گذشت"؛ ولی فعالیت اصلی موسیقی او با آرکستر آماتور آغاز شد.

اما اصلاً مفکورۀ ایجاد یک آرکستر جدید چگونه به وجود آمد؟

آن روزگار رادیو کابل به صورت زنده نشرات داشت. آشنا با سخی احمد خاتم در یکی از موسسه ها همکار بود. از تصادف روزگار که هردو علاقمند آوازخوانی نیز بودند. هرگاه که برای خواندن آهنگ تازه مراجعه می کردند، در رادیو برای آنها می گفتند، بروند هفتۀ دیگر بیایند و هفته دیگر باز این گفته را تکرار می کردند.

باری روانشاد ابراهیم نسیم به آنها گفته بود، بهتر است خود را سرگردان نسازند و دنبال کار دیگری غیر از آوازخوانی بروند. همان روز عزیزآشنا برای سخی احمد خاتم گفت، تا او خودش آرکستری نسازد، دوباره به رادیو نخواهد آمد.

مدتی گذشت تا عبدالجلیل زلاند مدیر کنسرت ها شد. او که با آشنا از قبل شناخت داشت از او دعوت کرد به رادیو بیاید. آشنا آنچه را در دل داشت برای او بیان کرد. گفت می خواهد خودش آرکستری بسازد که جوانان با آلات موسیقی غربی در آن همکاری کنند و از زلاند تقاضا کرد که برای مشق و تمرین شان جای مناسبی تهیه کند.

زلاند او را با خود نزد حفیظ سحر، معاون رادیو برد و گفت عزیز پیشنهاد جالبی دارد. پیشنهاد او مورد توجۀ سحر واقع شد و همان دم با او یکجا نزد عبدالروف بینوا رییس رادیو رفتند. بینوا حمایت خود را از این فکر اعلام کرد و از زلاند خواست امکانات لازم را در اختیار آشنا قرار دهد. اتاق پهلوی دفتر زلاند که در آن فقط یک پیانو بود در اختیار آشنا قرار گرفت. وقتی از دفتر زلاند بیرون می شدند در دهلیز با جوان لاغر اندام و قد بلندی روبرو شدند. زلاند او را به آشنا معرفی کرد: ظاهرجان!

عزیز آشنا و دستان اش
عزیز آشنا: "تشکیل آرکستر آماتور ضرورت زمان بود، اگر ما آن را نمی ساختیم، دیگران آن را می ساختند".عکس: Aziz Ashna

ظاهرجان یا همان ظاهرهویدای بعدها، وقتی شنید عزیز آشنا می خواهد آرکستری بسازد، اعلام همکاری کرد. برای روز دیگر در همان اتاقی که حالا دیگر در اختیارشان قرار داشت، جمع شدند. عزیزآشنا با آقا محمدکارگر و چترام ساهنی که گاهگاه در خانه بزم ساز برپا می کردند، آمد. ظاهر هویدا، رحیم جهانی و کبیر هویدا را با خود آورد.

بدین ترتیب این شش نفر اولین اعضای آرکستر آماتور بودند که در یکی از روزهای سال 1342 خورشیدی گرد هم آمدند. قبل از اجرای اولین کنسرت رادیویی، ماه ها تمرین کردند. اولین کنسرت رادیویی آرکسترآماتور برای یک ساعت به صورت زنده از رادیو نشر شد. در همان برنامه با عزیزآشنا به حیث موسس آرکستر آماتور مصاحبه کردند. بعداً عزیزآشنا، ظاهرهویدا، رحیم جهانی، یونس، ظاهرقیامی و یکی دو هنرمند دیگر هر کدام آهنگ های اجرا کردند.

دو آهنگی که آشنا در آن برنامه اجرا کرده بود یکی آهنگ محلی "جان من ای جانک شیرین من " تصنیف نسیم اسیر و دومی " آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا" شعر شهریار بود. رفته رفته جوانان بسیاری گرد این آرکستر جمع شدند که از آن جمله باید از احمدظاهر یاد کرد که اولین آهنگ های رادیویی خود را با این آرکستر ثبت کرد.

همچنان احمدولی با طبله نوازی در این آرکستر بود که فعالیت موسیقی را در رادیو آغاز کرد. در مجموع آواز خوانان و نوازندگان زیادی با این آرکستر همکاری داشتند که تعدادی از آنها را نام می بریم: مسحورجمال، یونس، حامد شکران، صابر شیرزوی، شیر شرار، ظاهر رفعتی، ظاهر قیامی، اسدالله کوچک، اکبرنایاب، اکبر رامش، حبیب علوی، عبدالله، امین الله ندا، ببرک وسا.

وقتی ابراهیم عباسی رییس رادیو شد، آرکستر آماتور که برای مدتی اجازۀ فعالیت نداشت، دوباره به رادیو راه یافت و جمعه ها در یک برنامۀ نیم ساعته، آهنگ های تازۀ خود را اجرا می کرد. همچنان در فاصلۀ میان اخبار فارسی و پشتو که در آن زمان از اوقات پرشنونده بود، شب ها برای پانزده دقیقه نیز آهنگ های آرکستر آماتور نشر می شد.

آشنای امروز

عزیز آشنا پس از ماسکو، سال ها در آلمان و سال های زیادی هم در امریکا به سر برده است. نسل امروز با هرچه آشنا باشد با عزیز آشنا، آشنا نیست. او اما با این هم کسی است که با مفکورۀ ایجاد آرکستر آماتور، باعث به وجود آمدن یک تکانه در میان شنونده های موسیقی و هنرمندان جوان غیرحرفه ای موسیقی شد.

تشکیل آرکستر آماتور در دهۀ دموکراسی، خبر از ایجاد فضای نو و خواست های نو می داد. او می گوید: " تشکیل آرکستر آماتور ضرورت زمان بود، اگر ما آن را نمی ساختیم، دیگران آن را می ساختند". او این نوجویی را با انتخاب دو واژۀ کمتر مأنوس "آرکستر" و "آماتور" خواست که برجسته تر سازد. معادلی که اکثریت برای آماتور استفاده می کردند و هنوز می کنند کلمۀ "شوقی" است. او اما نخواست گروۀ شوقی ها یا دستۀ شوقی ها یا چنین چیزهای را به کار ببرد. دلش هوای تازۀ دیاران ناآشنا را داشت.

در قدیم ها کسانی با نام شوقی می خواندند مثل خالوی شوقی، کریم شوقی، عبدالرازق شوقی و زمان شوقی. آوازخوانان غیرحرفه ای دیگری نیز بودند که بدون پسوند شوقی، در رادیو و هم بیرون از آن آوازخوانی می کردند. آلات موسیقی غربی نیز در افغانستان، چه در اردو و چه در رادیو، چیز کاملاً تازه نبود. اما آنچه تازه بود، تلاش نسبتاً منسجم جمعی از جوانان غیرحرفه ای بود که با آلات موسیقی غربی و شور و اشتیاق نوجویی و برای رهایی از قیودات و سختگیری حرفه ای های موسیقی قد برافراشته بودند.

آرکستر آماتور قسمتی از انرژی نوجویی جوانان را انسجام بخشید و توانست بر ذوق و سلیقۀ موسیقی پذیرنده ها، بسیار اثرگذار شود. شامل کردن آلات موسیقی جدید در ترکیب آرکسترشان از کارهای خوب آنها بود. آلات موسیقی غربی با این آرکستر بود که رواج بیشتر یافت و به صورت وسیع تر میان اهل موسیقی مورد استفاده قرار گرفت.

عزیز آشنا، آقا محمد کارگر و کبیر هویدا
عزیز آشنا، آقا محمد کارگر و کبیر هویداعکس: Aziz Ashna

پس از نشر اولین کنسرت رادیویی آنها، در کابل هلهله برپا شد. آن را در مطبوعات جدی گرفتند و انعکاس آن مثبت بود. بعد از آن در کنسرت های زیادی اشتراک کردند. روزگاری هم شد که در اثر سرپیچی از تقاضاهای وزارت اطلاعات و کلتور وقت برای مدتی جلو نشر آوازشان از رادیو گرفته شد. آنها را ولی نمی شد به همین سادگی خاموش ساخت.

با همکاری غلام سرور ناشر رییس شرکت سپین زر، در هوتل این شرکت که تصادفاً فقط چند متری با وزارت اطلاعات و کلتور فاصله داشت، تمام ماه مبارک رمضان را کنسرت اجرا کردند. شهرت روزافزون آنها دل هنرمندان قدیمی را نیز برای کنسرت های مشترک به دست آورد. همان بود که در تالار رادیو یک ماه تمام با خواننده ها و نوازنده های سابقه دار هر شب مقابل سالون مملو از شنونده خواندند و نواختند. استقبال از آنها بی سابقه بود. هر آوازخوانی یکی دو آهنگ می خواند و از میان همه، فقط ظاهر هویدا بود که تا پنج یا شش آهنگ اجرا نمی کرد، شنونده ها رهایش نمی کردند. یکی از همکاران رادیو، عزیز آشنا را به مزاح گفته بود : "شما آماتورها با شهرت های بیست سالۀ هنرمندان بازی می کنید!"

گاهی هم می شد که آسانگیری های از جانب اعضای آرکستر شود و کیفیت برخی کارها در سطح نام و آوازۀ آنها نباشد. یک بار محمدظاهرشاه برای مسئولین رادیو احوال فرستاده و غیر مستقیم از "بی سُر خوانی" یکی از خوانندهای آرکستر آماتور شکایت کرده بود. مخصوصاً که آهنگ مورد نظر در فاصله میان اخبار فارسی و اخبار پشتو پس از ساعت هشت شب نشر شده بود که به گفتۀ شاه "وقت حساس" است که همه به دقت به موسیقی گوش می دهند. حفیظ الله خیال که مدیر موسیقی بود استعلام نوشته و به منظور جلوگیری از "بی سُری" از اعضای آرکستر بازخواست نموده بود.

وقتی اعضای آرکستر آماتور را برای تحصیل موسیقی به ماسکو فرستادند، هیچ کس نمی دانست که جز ببرک وسا، هیچ یک از آن جمع، تحصیل موسیقی را پیگیری نخواهد کرد. رفتن آنها که به عنوان یک امید دیده می شد، باعث از هم پاشیدن آرکستر شد.

آشنا امروز جز در میان دوستان، جای دیگری آواز نمیخواند. گاه در امریکا و گاهی هم در اروپا به سر میبرد. وقتی پرسیدم که آیا آهنگهای هنرمندان تازه دم را میشنود یا نه، گفت: "در مورد موسیقی امروز چیزی نمی گویم. انسان باید فقط خاموش باشد."

امروز عزیز آشنا چنین می اندیشد: "کار مهمی که ما انجام دادیم این بود که راه را برای استعدادهای جدید باز کردیم." ما اما چه آسان آشناهای دیروزی خود را به دست بادهای فراموشی می سپاریم. قلب های ما چه آسان عزیزان دیروز را به دیروزها می سپارد. آیا یکی از همین آوازخوانان نبود که می خواند:

از دل برود هر آنکه از دیده برفت...

نویسنده: یما ناشر یکمنش

ویراستار: عاصف حسینی

پی نوشت ها:

1ـ سال های سال پوهنی ننداری یکی از مراکز مهم فعالیت هنرمندان تیاتر بود. عمارت پوهنی ننداری پهلوی مکتب استقلال قرار داشت . وقتی پارک زرنگار ساخته می شد و سرک ها را بزرگتر می کردند پوهنی ننداری تخریب شد.

2 ــ دوستان، در دوران عسکری همانگونه که در آن ایام معمول بود، تخلص "بورا" را برای عزیز انتخاب کرده بودند. عزیز هم برای آصف، دوست دوران عسکری خود تخلص "آشنا" را خوش کرده بود. بعداً کسی پیدا شد که گفت "بورا" پیشتر از عزیز تخلص او بوده است. عزیز هم چون معرفی شدن در رادیو پیش آمد صاف و ساده به آصف گفت: " وقت آن رسیده که تخلصی را که برایت انتخاب کرده بودم، پس بگیرم!". در همین داد و گرفت بود که شد عزیز آشنا.

یادداشت: استفاده از سلسله «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند» بدون ذکر منبع و لینک گذاشتن، مجاز نیست.