1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

عبدالوهاب مددی و نیم قرن موسیقی (2)

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

عبدالوهاب مددی برای برخی ها آواز خوان است، برای برخی ها خدمتگار سابقه دار ادارۀ موسیقی؛ برای تعدادی هم شاید مؤرخ موسیقی. آنچه که در مورد او اما فراموش شده و گفته نمی شود این می باشد که او همچنان یک موزیک ژورنالیست است.

https://p.dw.com/p/136FQ
عبدالوهاب مددی، هنرمند شناخته شده افغانستان مقیم آلمان
عبدالوهاب مددی، هنرمند شناخته شده افغانستان مقیم آلمانعکس: privat

بخش دوم و پایانی

یاد باد آن روزگاران

آن وقت ها که نشرات رادیو هنوز به صورت زنده بود، من شعری از واصف باختری را خوانده بودم به نام "سوگند رویا":

به بنفشه های رنگین، به شگوفه های خندان/ به کمند زلف سنبل، به غبار خط ریحان...

این شعر از یادگارهای دوران شروع شاعری استاد باختری است که من آن را در گزینه های شعری او نیافتم.

آهنگ آن از کارهای خودم بود. یک روز احمد ظاهر من و استاد ننگیالی را خانه به نان چاشت دعوت کرد. آن روز از همین آهنگ یاد کرد که آن را فقط یک بار شنیده بود و گفت که بسیار خوشش آمده و تقاضا کرد که اگر اجازه باشد او آن را دوباره بخواند. به خوشی قبول کردم. احمد ظاهر این آهنگ مرا با شعر دیگری که خودش انتخاب کرده بود خواند:

ای جان من اسیرت، ای عمر من فدایت

                                         ***

عبداللطیف جلالی رییس رادیو بود. روزی یک شعر به نام "عاشق روستایی" را به من داد که به آهنگ سازها بدهم. گفت برای آن که بهتر بسازد، جایزه داده می شود. قسمتی از شعر چنین است:

مرو و قهر مکن، سفر شهر مکن/ روستا زادۀ من، عاشق سادۀ من/ ما و تو هردو در این جا شادیم/ در همین قریۀ خود آبادیم

شعر از احمد واغظی بود. واغظی نام مستعار علی احمد جلالی است که در آن روزگار صاحب منصب بود و در حکومت حامد کرزی، وزیر داخله شد و امروز در دانشگاۀ دفاع ملی امریکا در واشنگتن استاد است. او برادر لطیف جلالی است و چون از ولسوالی واغظ ولایت غزنی می باشد، تخلص واغظی را بر خود گذاشته بود. چندین نفر آن شعر را کامپوز کردیم. تصادفاً از میان همه، کار من برنده شد و چنان شد که هم آواز و هم شعر نیز جایزه گرفت. جایزه سه تا پنج صدی بود که پنج صد برای من که آهنگ را ساخته بودم، پنج صد برای ژیلا که آن را خوانده بود و پنج صد هم برای احمد واغظی شاعر آن دادند.

                                        ***

زیر نظر لطیف جلالی، آهنگ های فلکلوریک با آرکستر 38 نفری که هیچ گاه بیشتر از 25 نفر نشد، ثبت می شد. جلالی عشق عجیبی به این کار داشت. اغلب اشعار را هم خود او پیدا می کرد و بعد به آوازخوان ها تقسیم می کرد. یک روز هارمونیه را گرفت و نواخت، پرسید: می شناسی؟ آهنگ شاه کوکو جان بود: الا شاه کوکو جان قنداری ره قربان/ الا به سر تاقین فرخاری ره قربان . گفتم بلی، معروف است. گفت این را باید تو بخوانی. موسیقی آن را هم استاد ننگیالی تنظیم خواهد کرد. اما گپ اینجاست که نمی شود "شاه کوکو جان قندهاری" بخوانی بلکه باید "شاه کوکو جان فرخاری" بگویی. ادامه داد، ابراهیم قندهاری رییس مطابع دولتی یک خواهر دارد به نام شاه کوکو جان. ابراهیم خان مشاور ظاهر شاه هم است. نشود که بلای بر سر ما و تو بیاید، تو هم بچۀ غریب هستی و من هم.

گفتم، اول این که نام شاه کوکو جان در فرخار رواج نیست دیگر این که تاقین هم در قندهار چندان معمول نیست.

به شوخی گفت: برادر! ترا به گپ های سیاسی چه غرض؟!

من هم همان گونه که او گفته بود ثبت کردم در حالی که اصل تصنیف را همه می دانستیم که چگونه است.

                                            ***

در چمن های رادیو که آن وقت ها در پل باغ عمومی کابل موقعیت داشت، با دوسه نفر نشسته بودیم که یک مرد قد بلند و تنومند آمد و از من پرسید: مددی نیستی؟ گفتم، هستم.

گفت بیا که کارت دارم. رفتیم داخل استدیو. گفت من آوازت را از رادیو شنیده ام. آهنگی ساخته ام که به نظرم برای آواز تو مناسب خواهد بود. یک بار من می خوانم، بار دوم یکجایی می خوانیم و بار سوم تنهایی بخوان. این شعر ابراهیم صفا را خواند:

من لالۀ آزادم خود رویم و خود بویم/ در دشت مکان دارم همفطرت آهویم

وقتی آن را یاد گرفتم، گفت که باید دوگانه خوانده شود و از من پرسید که به نظر من برای آواز کدام خانم مناسب خواهد بود. آزاده را پیشنهاد کردم. فوراً نظرم را پسندید. تمرین کردیم و زیر نظر خود او که موسیقی آن را هم ساخت، آهنگ ثبت شد. او کسی دیگری جز استاد عبدالغفور برشنا نبود.

                                             ***

شروع زمستان سال 1345 بود. تازه از آلمان به کابل آمده بودم. چهار نفر را برای آموختن در ژورنالیزم رادیو به آلمان فرستاده بودند: من، شکریه رعد، صادق سروری و سراج وهاج. بورس آنها برای یک سال بود و از من برای دو سال. برای دیدن دوستان رفتم داخل استدیو. آن روزها سراج وهاج مدیر عمومی هنر و ادبیات رادیو شده بود. به مجردی که مرا دید، گفت: اینه، جلالی ره یافتم!

مددی یکی از اولین موزیک ژورنالیستان و شاید هم برجسته ترین آنها در افغانستان باشد.
مددی یکی از اولین موزیک ژورنالیستان و شاید هم برجسته ترین آنها در افغانستان باشد.عکس: privat

آنها در جریان ثبت رادیو داستان "سیاه موی و جلالی" بودند که نشاط ملک خیل سناریوی آن را نوشته بود. من هم نقش جلالی را قبول کردم و شروع کردیم به تمرین کردن. سراج وهاج نقش شاعر جوان و مهدی ظفر نقش راوی را بازی می کردند. آصف فکرت، امان اشکریز و سایر هراتی هم نقش داشتند. مزیده سرور و من در آن داستان هر کدام چند خواندن کردیم. کریم هراتی دوتار می زد. برای بار اول که نشر شد، مردم بسیار خوش کردند. تقاضای نشر آن قدر بود که سه چهار بار آن را نشر کردند.

                                              ***                                                 

داکتر محمد انس خان وزیر اطلاعات و کلتور وقت بود که یک روز مرا به دفتر کار خود خواست. گفت، با وزارت خارجه تماس گرفته و هدایت داده که بعد از آن، مرا در دعوت های وزارت خارجه خبر کنند، در حالی که من فقط یک مدیر بودم. علت را که جویا شدم گفت: تو برنامۀ موسیقی غربی را در رادیو نشر می کنی. در دعوت های وزارت خارجه، اتشه های فرهنگی بسیاری ممالک می آیند و تو هم دو زبان خارجی را یاد داری. برو نزد شان و برای شان بگو که چنین برنامه یی در رادیو داری ولی چون رادیو افغانستان دسترسی به مارکیت جهانی موسیقی ندارد، از آنها تقاضا کن که موسیقی در اختیارت بگذارند.

بعد از آن همین کار را می کردم. در ختم دعوت ها جناب وزیر مرا با موتر خود تا خانه ام می رساند.

با قلم و قدم

در جریان بیشتر از 23 سال فعالیت در ادارات رادیو افغانستان، عبدالوهاب مددی دست به ساختن برنامه هایی زد که پیش از آن یا وجود نداشت، یا که صورت منظم را به خود نگرفته بود. موسیقی مغرب زمین، از برنامه های بود که معرفی موسیقی دانان بزرگ جهان، معرفی آثار ماندگار کلاسیک دنیا و موسیقی روز جهان، محتوای آن ها را می ساخت. در کشوری که کمترین آشنایی با موسیقی جهان موجود نبود، مددی از تهیۀ برنامه های پانزده دقیقه ای آغاز کرد و تا آنجا رسید که هر شب، برای یک ساعت این برنامه نشر می شد. سیمای هنرمند برنامۀ دیگری از او بود که مجموعاً 104 بار و هر بار برای یک ساعت به دست نشر سپرده می شد.

آواز خوان، نوازنده و آهنگساز، کسانی بودند که مددی در جریان برنامه با آنها گپ می زد و نمونه های آثار شان را معرفی می کرد. بعد تر که افغانستان صاحب نشرات تلویزیونی شد، مددی سیمای هنرمند را به تلویزیون کشاند و با دریغ که موفق به ثبت فقط دو برنامۀ یک ساعته شد: یکی با استاد سرآهنگ و دیگری با استاد رحیم بخش. این دو ساعت با آن دو استاد که جای شان امروز در موسیقی افغانستان دیگر خالی است، به حیث دو یادگار ارزشمند برای علاقمندان و پژوهشگران موسیقی به شمار می رود.

اولین بار ثبت "دیری مجلس" و "حجری مجلس" توسط مددی به شکل منظم یک بار در ماه، برنامه ریزی شد که در یک جمع بزرگ سی تا چهل نفر ثبت می گردید. مجری این برنامه محمد دین زاخیل و بعدها گلزمان بود.

"نوی گلونه" برنامه دیگری از او بود که با آواز خوانان تازه کار که اولین اثر شان از جانب مردم پذیرفته شده بود، مصاحبه می کرد و به معرفی آنها می پرداخت.

پرآوازه ترین برنامه های که به ابتکار مددی به میان آمده، دو برنامه نیم ساعته با استاد سرآهنگ بود که زیر نام های "موسیقی کلاسیک" و " د آهنگونو محفل" پخش می شد. "موسیقی کلاسیک" برنامه های درسی استاد بود که در نوع خود تا آن وقت بی سابقه بود. در "دآهنگونو محفل" استاد به غزل خوانی می پرداخت و در رابطه با شعر و موسیقی صحبت می کرد. از این دو سلسه برنامه در سال 1355 تا 1356 خورشیدی حدود یک صد و چهل برنامه به دست نشر سپرده شد.

یکی از کارهای با ارزش مددی، تنظیم آرشیف موسیقی رادیو افغانستان بر اساس حروف الفبا بود. در دو سال 1349 و 1350 که به حیث مدیر آرشیف تعیین شده بود، بیشتر از دو هزار نوار موجود موسیقی را شنیده و مشخصات آن ها را ثبت نمود. محمود حبیبی وزیر اطلاعات و کلتور وقت شخصاً برای دیدن این کار او به آرشیف آمد و یک تقدیر نامۀ درجه سوم که شامل دو ماه معاش می شد از جانب وزارت برایش داده شد.

تهیه برنامه برای رادیو، پای مددی را به مطبوعات کشاند. بسیاری از برنامه های که برای رادیو ساخته بود برای مطبوعات باز نویسی می کرد و آنها را چاپ می نمود.  تعدادی از نوشته های او با نام مستعار "و. ترکانی" چاپ می شدند که "و." همان وهاب است و ترکانی را به دلیل محل تولد خود که ترکان سفلی هرات باشد، انتخاب نموده بود.

با تهیۀ برنامه های موسیقی مغرب زمین، خواه ناخواه مسألۀ ترجمه از زبان های دیگر برای او پیش آمد. با آشنایی با زبان های انگلیسی و آلمانی توانست دو رساله را در موسیقی ترجمه کند. اولی "آهنگسازان بزرگ مغرب زمین" است که از زبان انگلیسی برگردان شده بود. این رساله به صورت پاورقی در مجلۀ پشتون ژغ، ارگان نشراتی رادیو افغانستان در دهۀ سال های چهل خورشیدی در چندین شماره چاپ شد. دومی آن "سرگذشت موسیقی جاز و هنرمندان نام آور آن" می باشد که از زبان آلمانی برگردانی شد ودر مجلۀ هنر، ارگان نشراتی اتحادیۀ انجمن های هنرمندان افغانستان در سال های دهۀ شصت خورشیدی به صورت مسلسل به چاپ رسید.

در سال های غربت در ایران، سه کتاب را برای کودکان از زبان آلمانی به فارسی ترجمه نمود که در سال 1378 خورشیدی به چاپ رسید. دو تا از این کتاب ها یکی " کلاغی که روی منقارش می ایستاد" و دیگری "مازالای، افسانۀ خرس مغولی" نام دارد.

اوج فعالیت های قلمی مددی تألیف کتاب "سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان" است. مفکوره از آنجا آغاز می شود که روزی در یکی از دعوت های وزارت خارجه با داکتر عبدالغفور روان فرهادی، نویسنده و دیپلومات به نام همصحبت می گردد. روان فرهادی که نوشته های پراگنده و مصاحبه های او را با استادان نخبۀ موسیقی در مجلات و روزنامه ها خوانده، از او می خواهد که این نوشته ها را جمع کند و روزی به صورت کتاب چاپ نماید. روان فرهادی همانجا برایش می گوید که قبل از چاپ باید نسخۀ نهایی را در مجلات چاپ کند تا به گفتۀ او "یک بار از زیر نظر ملت" بگذرد؛ زیرا بسیار جاها به اتکای صحبت های شفاهی استادان و اهل نظر نوشته شده و مأخذ مکتوب در آن موارد موجود نیست.

مددی هر دو توصیه را به کار می بندد. پس از سال ها جمع و جور کردن یادداشت ها، نسخۀ اولیۀ کتاب را در مجلۀ آواز به نشر می رساند. اما نسخۀ تقریباً نهایی در مجلۀ هنر، ارگان نشراتی اتحادیه انجمن های هنرمندان افغانستان در چندین شمارۀ مسلسل اقبال نشر می یابد. اولین قسمت آن زیر نام "سرگذشت موسیقی افغانستان در سدۀ روان" به مناسبت یکصدمین سال تولد استاد قاسم افغان در شمارۀ دوماهۀ جوزا و سرطان سال 1362 خورشیدی منتشر می گردد.

سرنوشت کتاب اما غم انگیز است. کتابی که در مورد موسیقی افغانستان، توسط یک افغان و در افغانستان نوشته شده در افغانستان چاپ نمی شود. یک بار برای چاپ توسط اتحادیۀ هنرمندان به ماسکو فرستاده می شود، اما پس از بیشتر از پنج سال انتظار، کتاب و آلبوم نفیس عکس های ضمیمۀ آن را مسترد می کنند، زیرا "روزگاریست که هر کس به خود گرفتار است" و اتحادیۀ آهنگسازان ماسکو دیگر استطاعت چاپ کتاب های کشورهای دوست را ندارد. بار دیگر در اواخر حکومت داکتر نجیب الله کتاب با مطبعۀ آریانا، جایی که چندی بعد باید چاپ می شد، در اثر راکتباری های مجاهدین، می سوزد و داغ بر دل مؤلف خود می گذارد.

وقتی مددی مهاجر ایران است، یکی از نسخه های کتاب ـ از جمع چهار نسخۀ تایپ شده ـ که به صورت معجزه آسا از غارت منزل او در کابل جان سالم بدر برده، به دستش می رسد. از آلبوم هنرمندان که طی سال ها کار و تلاش فراهم آورده و قسمتی از کتاب بود، دیگر اثری به دست نمی آید. حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی علاقمند چاپ آن می گردد. پس از آن که تلاش های شان برای حذف بیشتر از صد صفحۀ کتاب با مخالفت مؤلف رو به رو می گردد، در سال 1375 خورشیدی، کتاب به همان صورت اولی از چاپ می برآید.

نکتۀ نگفته در مورد کتاب این است که فصل هژدهم زیر عنوان "رقص های بومی و اتن های ملی افغانستان" در هر دو چاپی که در ایران شده، هم در 1375 و هم در 1390 خورشیدی نیآمده است. مددی خود به دلیل سانسوری که در ایران است، می دانسته که این فصل به هیچ صورت اقبال چاپ شدن را ندارد و خود اصلاً آن را برای چاپ عرضه نکرده است. دو تقریظی که یکی به قلم داکتر جلال الدین صدیقی و دیگری به قلم استاد سلیم سرمست برای چاپ افغانستان کتاب نوشته شده بود، از میان رفته و دود شان در آسمان پلچرخی، جایی که نسخۀ آمادۀ چاپ سوخته، به آسمان شده است.

کتاب متحرک

عبدالوهاب مددی برای برخی ها آواز خوان است، برای برخی ها خدمتگار سابقه دار ادارۀ موسیقی؛ برای تعدادی هم شاید مؤرخ موسیقی. این ها به جای خود، آنچه که در مورد او اما فراموش شده و گفته نمی شود این است او همچنان یک موزیک ژورنالیست است.

مددی هم آهنگ خوانده و هم خود آهنگ ساخته است.
مددی هم آهنگ خوانده و هم خود آهنگ ساخته است.عکس: picture-alliance / Lehtikuva

او یکی از اولین موزیک ژورنالیستان و شاید هم برجسته ترین آنها در افغانستان باشد. او برخلاف بسیاری های دیگر که گاهگاهی گوشۀ چشمی به موسیقی نشان داده اند، فقط به موسیقی پرداخته و هرچه گفته و نوشته، خارج از حوزۀ موسیقی نبوده است.

مددی در مهاجرت  در ایران، شروع به نوشتن کتاب خاطرات خود نمود و حدود پنجاه صفحه هم نوشت. اما امروز برایش دیگر انگیزۀ نوشتن نمانده است. برای این کار خود دلایل بسیار دارد. اگر کسی بتواند او را روزی تشویق به تکمیل نمودن خاطراتش کند، به یقین که یکی از خواندنی ترین کتاب ها از قلم او تراوش خواهد کرد. او خود کتابی متحرکی از حکایت  و روایت و شکایت در مورد موسیقی افغانستان است. اما کتاب "سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان"، شاه بیت زندگی اوست. قبل از او مصطفی جهاد، اولین تذکرۀ هنرمندان موسیقی معاصر را به زبان پشتو به نام "دگلو زولی" در سال 1368 خورشیدی به چاپ رسانده بود. اما این از ارزش کار مددی هیچ نمی کاهد.

کتاب او اگر چه در افغانستان اولین کتاب در نوع خود نیست اما تا حال مهمترین، مفصل ترین و با ارزش ترین در نوع خود به شمار می رود. امروز دیگر کمتر اتفاق می افتد که در مورد نام آوران موسیقی ما نوشت و به کتاب او مراجعه نکرد. خود من هم که در مورد مددی می نویسم، جدا از خود مددی، به کتاب مددی هم مراجعه کرده ام. امروز شاید حتی مددی هم بی نیاز از کتاب مددی نباشد!

مددی به گفتۀ خودش بیشتر دنبال "میرزایی" رفته تا موسیقی. ولی همان تعداد کم آهنگ که به تناسب دیگران از او ثبت گردیده، چند آهنگ ماندگار در خود دارد که چند تای آن پس از پنجاه سال هنوز شنونده و خواهنده دارد. او نه تنها که در معرفی آهنگ های فلکلوریک کوشا بوده بلکه با اجرای "سرود وطن" شور وطن خواهی را در جان ها زنده کرده و امروز که سی سال از اجرای آن می گذرد، هنوز هم زبان ها را همنوا با خود می سازد که "وطن عشق تو افتخارم..."

مددی در یک زندگینامۀ مختصر خود عاجزانه چنین نوشته است:...درحال حاضر بیکار و مشغول تداوی اش در شهر هامبورگ می باشد ولی به فضل خدای مهربان کاملاً شاد و سرحال است.

نویسنده: یما ناشر یکمنش

ویراستار: عارف فرهمند