1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
اجتماعی

از "پدیده پاشایی" تا "پدیده اباذری"

یلدا کیانی۱۳۹۳ آذر ۲۴, دوشنبه

سخنان یکی از جامعه‌شناسان ایرانی که حرکت جوانان را پس از مرگ خواننده‌ای به نام پاشایی "ابتذال و فلاکت" خوانده بود، واکنش‌های فراوانی به دنبال داشت. بسیاری با محتوای سخنان اباذری موافق اما با شیوه بیان او مخالف هستند.

https://p.dw.com/p/1E4IU
عکس: ISNA

"جوانمرگی"، "نقش شبکه‌های اجتماعی در آگاهی‌بخشی و سازماندهی"، "اعتراض به افزایش روز افزون سرطان"، "فرصتی برای گذراندن اوقات فراغت و دور هم بودن"، "نافرمانی مدنی"؛ اینها تنها بخشی از دلایلی است که هفته‌های گذشته در رسانه‌ها و مطبوعات درباره انگیزه‌های حرکت مردم در پی مرگ خواننده‌ای جوان و نه چندان مشهور، ابراز شده و هنوز هم ابراز می‌شود.

خواننده‌ای که میلیون‌ها نفر در شبکه‌های اجتماعی خبرهای مربوط به او را و خود "او" را تا لحظه‌ی مرگ دنبال کردند. مرگی که صدها هزار نفر را به خیابان کشاند و بهانه‌ای شد برای نشست‌ها و سمینارهای کارشناسی تا جامعه‌شناسان و روانشناسان به عوامل این حرکت مردم که نام "پدیده پاشایی" به خود گرفت، بپردازند.

یکی از بحث‌انگیزترین این نشست‌ها روز سه‌شنبه گذشته (۱۸ آذر) در تالار "ابن خلدون" دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برپا شد با نام "پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ". یکی از سخنرانان این برنامه، یوسف اباذری، جامعه شناس و دانشیار دانشگاه تهران بود که سخنان‌اش درباره مرتضی پاشایی سر و صدای زیادی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به پا کرد و واکنش‌های مخالف و موافق زیادی در پی داشت. واکنش‌هایی که هنوز هم ادامه دارند.

اباذری چه گفت؟

اباذری با اشاره به فیلم مستندی درباره اوضاع اسف‌بار مردم سیستان و این که نمایش فیلم مزبور از تلویزیون ایران "هیچ واکنشی" در میان مردم به وجود نیاورد، از بی‌توجهی به "مسایل واقعی" انتقاد کرد و سپس به سراغ "پدیده مرتضی پاشایی" رفت. اباذری از پاشایی به عنوان خواننده‌ی پاپی که "موسیقی‌اش مبتذل محض است و صدای فالش و موسیقی مسخره و شعر مسخره‌تر دارد"، نام برد و گفت: «چطور می‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟»

اباذری با بیان اینکه "ملتی می‌افتد به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کند و می‌زند توی سرش" از سطح سلیقه مردم هم انتقاد کرد و پرسید: «چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟»

به نظر اباذری در سال‌های اخیر هم حاكمیت و هم مردم دچار ترسی متقابل از يكديگر شده‌اند. از اين رو هم مردم و هم حاكميت به سمت سياست‌زدايی حركت می‌كنند و در اين فضا شخصی چون پاشايی به يک اسطوره و نماد تمركز بر امور غيرسياسی تبديل می‌شود. اباذری در ادامه گفت: «متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی را در این مملکت به راه نیندازند.»

اباذری، سپس تشییع جنازه بزرگ مرتضی پاشایی را با تشییع جنازه و بزرگداشت مهوش، خواننده كوچه و بازاری زمان شاه مقایسه کرد و در ادامه گفت: «لات و سوسول! دست به دست هم داده‌اند که سیاست واقعی این مملکت را داغان کنند و از بین ببرند و دولت و حاکمیت نه تنها با این مساله مشکلی ندارد، که تشویق هم می‌کند.»

اباذری ادامه داد: «مردم و دولت (در این هم‌هویت شدن) با هم این سقوط را انجام می‌دهند. این مساله، یک نکته شبه‌فاشیستی دارد که من از آن وحشت دارم. یک ترس متقابل است... سیاست‌زدایی، انهدام هر آن چیزی است که برایش انقلاب شد و عده زیادی برایش ایستاده‌اند.» او در بخش پرسش و پاسخ ضمن دفاع از گفته‌های خود گفت: «سرانجام اين موسيقی، فاشيزم است».

"حقیقت همیشه تلخ است"

با گذشت روزها، واکنش به سخنان اباذری همچنان ادامه دارد. سایت الف روز گذشته (یکشنبه ۲۳ آذر) در مطلب ویژه خود با نام "واکنش‌ها به اظهارات جنجالی یک جامعه‌شناس درباره پدیده پاشایی"، به مخالفان و موافقان گفته‌های اباذری اشاره می‌کند و می‌نویسد: «حرف‌های اباذری تند بود اما هميشه حقيقت برای مردم تلخ بوده كه اينگونه بعضی‌ها به ايشان تاخته‌اند. در واقع هدف اباذری مطرح كردن سطحی شدن افكار جامعه بود. البته بايد اين را هم در نظر گرفت كه در اكثر دنيا عموم مردم نسبت به نخبه‌ها افكار سطحی‌تری دارند. عموم مردم ترجيح می‌دهند فكر نكنند چون فكر كردن سخت‌ترين كار دنياست.»

نویسنده مقاله ادامه می‌دهد: «در ميان موافقان صحبت‌های اباذری عده‌يی اين لحن تند را برای شرايط اجتماعی كشور لازم می‌دانستند و معتقد بودند كه سليقه مردم دچار تغيير و تحولاتی شده كه مثبت نيست.»

یکی از خوانندگان مطلب سایت "الف" در بخش نظرها نوشته است: «با اباذری موافقم. این ابتذال از شوهای تلویزیونی کم‌مایه با اجرا و تهیه‌کنندگی مجریان چشم رنگی و بها دادن بیش از حد در این برنامه‌ها به کم‌مایه ترین بازیگران و خواننده‌ها شروع شد و متاسفانه سطح سلیقه مخاطب به گونه‌ای مشمئز کننده پایین آمد.»

دیگری هم پشتیبانی رسانه ملی از مرتضی پاشایی و اجرای زنده او پس از بیماری در استودیو را دلیل اصلی مشهور شدن مرتضی پاشایی می‌داند. نکته‌ای که چند روز پس از مرگ پاشایی نویسنده روزنامه "شرق" هم از آن به عنوان "پروژه مظلوم – قربانی" سازمان صدا و سیما یاد کرده بود.

جامعه‌شناسی که "موج" ایجاد می‌کند

مصطفی مهرآیین، جامعه‌شناس، در گفتگو با روزنامه شرق و تحلیل سخنان اباذری، می‌گوید: «سخنان اباذری تحلیل جالب و خوبی بود. فقط یک ایراد داشت؛ اباذری این را بهانه کرده بود برای پرداخت به خیلی مسایل دیگر. پشت این تحلیل جزییات و دیتاهای مهمی بود که اباذری به خیلی از آنها اشاره نکرد. مثلا اگر اشاره می‌شد به ۸ سال گذشته که چطور نظم اخلاقی و علمی و فرهنگی ما فرو پاشید، بحث‌اش ریشه‌های علمی‌تر و عمیق‌تری به خود می‌گرفت.»

مهرآیین ادامه می‌دهد: «اباذری از معدود جامعه‌شناسان واقعا جامعه‌شناس ماست. اما اگر این تحلیل‌ها در حد همین جلسه و حواشی آن باقی بماند، خود اباذری هم تبدیل به یک پاشایی می‌شود. واقعیت این است که جامعه ما به سرعت پدیده‌ها را تبدیل به مناسک و گپ می‌کند و مثل مواد مخدر، ذهن‌های ما را چند روزی درگیر این بحث‌ها می‌کند و با درگیر کردن خودمان با آنها تصور می‌کنیم جهان را تغییر داده‌ایم. در حالی که پس از رخ‌دادن خماری پایان جو ناشی از این مباحث، خواهیم دید، در واقعیت چیزی تغییر نکرده و ما منتظر می‌مانیم برای جو و بحث جدید و درگیری جدید.»

آذر تشکر، جامعه‌شناسی دیگر، با اشاره به این که "جامعه‌شناسان نقش خودشان را خوب ایفا نکرده و نمی‌کنند" و تفسیری "کارمندی" از پدیده‌ها دارند و از تعریف امر عمومی ناتوان‌اند، در گفت‌وگو با روزنامه "شرق" می‌‌گوید: «اگر گفته شود جامعه‌شناسان ما کار خودشان را می‌کنند اما جامعه واکنشی نشان نمی‌دهد، من می‌گویم اتفاقا جامعه ما آنقدر خالی است که اگر به موضوعی به درستی پرداخته شود، موج هم ایجاد خواهد کرد.» این جامعه‌شناس "رفتار اباذری"، "خارج از قاعده بودن" آن و "خلاقیت در بیان" او را دلایل حجم واکنش‌ها به سخنان اباذری دانسته است.

"شلاق اباذری بر پیکر جامعه دانشگاهی"

سایت "خبر آنلاین" نوشته‌ای از سید ابوالحسن مختاباد را بازنشر داده که در آن آمده است: «پیام اصلی سخنان آقای اباذری غیرسیاسی شدن جامعه است به خصوص جامعه دانشگاهی و نخبگان که در نهایت به سمت هنرهای سبک‌تر و عامیانه‌تر، غذاهای فست فودی، رمان‌های خاله زنگی، پایان‌نامه‌های کپی شده و اخلاق ‌ِباری به هر جهتی سوق داده شده است؛ نوعی انحطاط اخلاقی در تمامی سطوح که در آن قبح بسیاری امور نکوهیده نیز فرو می‌ریزد.»

مختاباد ادامه می‌دهد: «به یاد داشته باشیم که به قول ارسطو هر تغییری در هر جامعه‌ای ابتدا از موسیقی آن جامعه آغاز می‌شود و قبول کنیم که ذائقه موسیقایی جامعه اگر نگوییم مبتذل، بسیار سبک و نازل شده است.‌ نباید تردید کرد که نهیب‌های لهیب‌صفتانه‌ای که او در آن مجلس بر می‌کشید، برای مدتی هر چند کوتاه شلاقی را بر پیکر جامعه دانشگاهی فرود آورد که خود را در برابر هنر و فرهنگ سطحی و سبک و عامیانه نبازند و جسارت گفتن دیدگاه های خود را داشته باشند و به نقد امر و هنر سطحی بپردازند و حداقل جایگاه آن را برای عده ای روشن کنند.»

از مهوش تا پاشایی

اما مقایسه تشییع جنازه پاشایی با خواننده‌ی زمان شاه توسط اباذری بهانه‌ای شده برای سرگه بارسقیان که در نوشته‌ای با عنوان "داستان دو مرگ؛ مهوش و پاشایی" درسایت "تاریخ ایرانی" در جستجویی مطبوعاتی، واکنش‌های روزنامه‌نگاران و روشنفکران آن زمان را به آن "پدیده" با این یکی بسنجد. او با اشاره به تشییع جنازه بزرگی که شهر تهران در دی ماه ۱۳۳۹برای مراسم شب هفت مهوش به خود دید می‌نویسد: «محمد عاصمی سردبیر مجله امید ایران روایت می‌کند، "مردم صادق هدایت و بهار را هم اینجور تشییع نکردند.»

در برشی دیگر از این نوشته به گزارش "تهران مصور" در بهمن ۱۳۳۹ اشاره شده که "به نقدهای روشنفکرانه در تجلیل از مهوش حمله تندی کرده بود و راه مقبولیت مهوش را در راستگویی‌اش می‌دانست". در این نوشته آمده است: «مردم کوچه و بازار او را دوست داشتند. برای اینکه به آنها دروغ نگفته بود. برای اینکه بارها وقتی می‌خواند "این دست کجه"، دست‌اش را کج می‌کرد و مردم می‌دیدند دست او کج است. در حالی‌که مردم بارها دیده و شنیده‌اند که بزرگان دستشان را دراز کرده‌اند، قسم خورده‌اند که دست‌شان "راست" است اما در عمل از هر کجی حتی "کفل" مهوش هم کج‌تر بوده است.»

بارسقیان به سخنان اباذری که گفته بود: "وقتی می‌گویند موسیقی را تدریس نکنید؟ شناخت و سلیقه موسیقی مردم می‌شود این"، اشاره می‌کند و فرازی از نوشته‌ی حاج سیدجوادی را که در سال ۱۳۳۹ در آن به پدیده مهوش پرداخته بود، می‌آورد: «شما چه چیز را به مهوش ایراد می‌گیرید؟ به چه چیز مهوش اعتراض می‌کنید؟ اگر مهوش خواننده آواز کجه نمی‌شد، مثلا به عقیده شما چه می‌شد؟ خواننده اپرا؟ آخر کجا؟ شما در کدام مدرسه موسیقی علمی تعلیم داده‌اید که مهوش به آن مدرسه نرفته و تحصیل نکرده است؟»

بارسقیان در پایان می‌نویسد: «دو تشییع جنازه بزرگ یکی در سال ۳۹ و دیگر ی ۹۳ از دو چهره هنری، دو تصویر از جامعه ایران است که پدیده‌سازی‌های غافلگیرکننده‌ای می‌کند؛ هنوز برخی دلایل محبوبیت مهوش فارغ از تفاوت زیادی که زمینه و زمانه موسیقی و شخصیت و اجتماع‌اش با امروز دارد، به کار تحلیل پدیده پاشایی می‌آید.»

ارزش انتخاب مهم است یا حق انتخاب؟

یوسف اباذری سخنان جنجال‌برانگیز خود در دانشکده علوم اجتماعی تهران با "تذکری" نسبت به فیلم مستندی آغاز کرده بود با نام "ماهی‌ها در سکوت می‌میرند". فیلمی از اوضاع فلاکت‌بار استان سیستان "که در حال مرگ است"، فیلمی از مردمی که نان شب ندارند و زیر بار فشار زندگی و نداری مجنون شده‌اند. فیلمی درباره سرزمینی "بی هامون"، "که اگر به داد آن نرسند، روزی یادی‌می‌کنیم از سیستان مانند شهر سوخته که دفن شد زیر خاک‌های بی‌تفاوتی".

اباذری با اشاره به این فیلم گفت: «این فیلم را تلویزیون نشان داد و نکته جالب اینکه هیچ کس، هیچ کس به این فیلم کوچک‌ترین توجهی نکرد.» او سپس ادامه داد: «این فیلم درباره مرگ استانی است که روزی فراهم کننده گندم این مملکت بود. می‌خواهم بگویم که "مودهای اجتماعی" چه شکلی می‌آیند و می‌خواهند مسایل واقعی را که ما با آنها مواجه هستیم، از ذهن ما ببرند. چه شده كه می‌آيند و مسایل واقعی‌ای را كه ما با آن روبه‌رو هستيم از ذهن ما می‌برند؟»

آرمان ذاکری در فیس بوک می‌نویسد: «کانون نقد اباذری اینجاست که چگونه جامعه به خود حق می‌دهد اینقدر برای این مرگ ارزش قایل شود اما برای مرگ هر روزه انسان‌ها در برابر نابرابری‌های اقتصادی و آسیب‌های اجتماعی هیچ اهمیتی قایل نشود. مرگ پاشایی چه فضلی بر مرگ دختر جوانی دارد که در روستایی در غرب کشور خودسوزی کرده یا فرزندان بلوچ... اباذری حق انتخاب را نفی نمی‌کند، ارزش انتخاب را نفی می‌کند.»

چه چیزی مردم را به خیابان‌ها کشاند؟ بزرگداشت یک هنرمند یا ترس از سرطان