1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

آوای بی‌پیرایه‌ مادران<br> "لالایی‌های ایرانی" سیما بینا

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

اخیرا کتاب نفیسی به همراه چهار سی‌ دی شامل چهل لالایی قدیمی ایرانی توسط هنرمند برجسته، سیما بینا به چاپ رسیده است. وی این لالایی‌ها را در طول سال‌های طولانی کار پژوهشی خود جمع‌آوری، تنظیم و بازخوانی کرده است.

https://p.dw.com/p/Leoa
عکس: Shirin Jazaeri

سیما بینا در طول بیش از سی سال جستجو و جمع‌آوری نواهای موسیقی محلی ایران با تنوع و کثرت آوازهای لالایی در نقاط مختلف این سرزمین آشنا شد. او خود این ترانه‌ها را "آواز بی‌پیرایه مادران" خوانده است. آشنایی با زیبایی کلام و موسیقی ترانه‌های لالایی سبب شد ‌که وی به جمع‌آوری این گنجینه فرهنگی کم نظیر همت گمارد. مجموعه تازه منتشر شده "لالایی‌های ایرانی" نتیجه پانزده سال تلاش ارزشمند پژوهشی- هنری سیما بینا است.

از "لالایی‌ها" به عنوان اولین فرم‌های موسیقی نام برده می‌شود که در آن تکرار کلام و نوا، نغمه‌ای آرام بخش و فضایی آرام به‌وجود می‌آورد که در آن کودک در احساس امنیت به خواب رود.

در لالایی‌هاست که هر مانع و دیواری می‌شکند و مادر به بیان صادقانه‌ترین احساسات برای فرزند خود می‌نشیند، از دوری و دلتنگی گرفته تا عشق و امیدواری. در واقع لالایی‌ها را می‌توان خودگویه‌هایی نامید که همراه با بیان احساس لطیف عشق مادر به فرزند، بازگو کننده طبیعت و محیط پیرامون، نوع زندگی مردم و نواهای‌موسیقی محلی نیز هست. به همین دلیل غنای کار پژوهشی - هنری سیما بینا فقط به جمع آوری و تنظیم و بازخوانی لالایی‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه گوشه‌هایی از تاریخ و سنت‌های بومی و در واقع فرهنگ شفاهی مردم در گوشه و کنار ایران را در لا به لای نوای "لالایی‌ها" می‌توان یافت.

نگرش زن به عنوان مادر به زندگی خود و خانواده، توصیف محدوده جغرافیایی، طبیعت و کار در منطقه در این ترانه‌ها ها بازتاب داده شده است. در "لالایی‌ها" از کوهستان یاد می‌شود و از چشمه‌سارها، از جنگل و دشت. حتی لحن و لهجه‌های محلی و زبان و ریشه‌های موسیقی محلی هر منطقه را در این نواهای ساده لالایی‌ها، می‌توان یافت. ترانه‌های لالایی ‌سینه به سینه و از نسلی به نسل بعد منتقل شده‌اند. به نوعی لالایی‌ها آوای مادران از دل تاریخ هستند.

سیما بینا در جمع‌آوری این ترانه‌ها با سختی‌های زیادی روبرو بوده است. به دلیل محدودیت‌ها در پخش آوای زنان در ایران، این کتاب با مشکلات فراوان در خارج از کشور، در دوبی و آلمان منتشر شده است. مجموعه "لالایی‌های ایرانی" سیما بینا همراه چهار سی‌دی با نمونه‌هایی از صدای مادران و تنظیم و اجرای مجدد آن‌ها و دفترچه جداگانه‌ای از نت این ترانه‌ها همراه است.

عکس‌هایی از مادران در نواحی مختلف ایران و طرح‌هایی از سیما بینا از مادر و فرزند زینت‌بخش صفحات این مجموعه است. در عین حال ترجمه اشعار لالایی‌ها به انگلیسی، خواندن این کتاب را برای علاقمندان دیگر در جهان نیز تسهیل می‌کند.

این کتاب نه تنها از دیدگاه هنری، بلکه از دید مردم‌شناسی نیز پژوهشی است که می‌تواند به عنوان مرجعی برای علاقمندان به هنر و فرهنگ ایران مورد استفاده قرار گیرد.

شیرین جزایری

گفت‌وگوی دویچه‌ وله با سیما بینا:

دویچه وله: خانم بینا، چه چیزی در ترانه‌های لالایی‏ها بود که شما را جذب کرد که اقدام به جمع‏آوری آن‌ها کنید؟

سیما بینا: فکر می‏کنم خودتان می‏توانید حدس بزنید. در واقع گفتن ندارد! هم به خاطر این که یک زن هستم و هم به خاطر این که یک مادر هستم و فکر می‏کنم آوا و آواز لالایی‏ها، آوای زن است. آوای مادر است که به گوش جان بچه می‏نشیند، از وقت تولدش که در آغوش مادرش است.
به همین دلیل، حتی زمانی که در ایران خواندان و آواز زن ممنوع شد، با اطمینان خاصی فکر می‏کردم اگر نوای زمزمه‏ی لالایی‏ها بازخوانی شود و برای مادرها یادآوری شود، می‏تواند موجه باشد و می‏توانم آن را به مادرانی هدیه کنم که الان لالایی‏ها را فراموش کرده‏اند.

می‏توان گفت که لالایی نوعی خودگویه مادران است. زمانی که زن هیچ جای دیگری را ندارد که آوازش را به گوش دیگری برساند؛ در گوشه‏ی دنجی، در کنار کودک خود جایی است که می‏تواند احساساتش را با صداقت بیان کند.

دقیقا همین‏طور است؛ وقتی که متن و حرف‏های مادر را در لالایی‏ها گوش می‏دهید، می‏بینید که بسیاری از این کلام درددل و حرف خودش است، حرف روزمره‏اش است. زن هم که متاسفانه همیشه در تنهایی و محدودیت بوده است. نه این که در کشور ما، بلکه کلا این محدودیت‏‏ها همیشه برای خانم‏ها بوده است. من به شوخی می‏گویم: گویی مادر دیواری کوتاه‏تر از کودک‏اش ندیده و در خلوت خودش ‏ زمزمه‏های درددل‏اش را هم گفته است.


البته اگر از دیدی کلی‏تر به متن لالایی‏ها نگاه کنیم، می‏بینیم که این کلام گویای خیلی چیزها می‏تواند باشد. فرهنگ هر منطقه را می‏توان از محتوای لالایی‏ها بیرون کشید. طرز فکر مادرها و زن‏ها را در آن محدوده‏ی جغرافیایی می‏توان دید. نوایی از نغمه‏های موسیقی منطقه را می‏توان در آن‏ها شنید. حتی جغرافیای منطقه را این که کوهستانی، گرم و… است را در لالایی‏ها می‏توان حس کرد و همین‏طور لحن و لهجه و زبان را می‏توان در آن‏ها شنید.

از چه زمانی به این فکر افتادید که لالایی‏ها را جمع‏آوری کنید؟

حدود ۱۵ یا ۱۶ سال از آن تاریخ می‏گذرد. البته در میانه‏ی کار وقفه‏ای ایجاد شد و باعث شد که این پروژه طول بکشد. وقتی حدود شش تا هفت لالایی‏ را از روستاها و شهرها جمع‏آوری کردم، استاد فرهاد فخرالدینی که هنرمند بزرگی هستند و خودشان هم روحیه‏ای بسیار متین و هنرمندانه دارند، پیشنهاد کردند که با هم به دنبال گرفتن مجوز کار برویم. چون کار را بسیار زیبا می‏دانست و ابراز علاقه کرد که تعدادی از آن‏ها را تنظیم کند.

این اولین بار و شاید بتوانم بگویم آخرین باری بود که من برای خواهشی، آن‏هم همراه استاد محترمی به تالار وحدت رفتم. خیلی هم امید داشتم که حتما مجوز این کار را خواهم گرفت. ولی متاسفم از این که با همه‏ی صحبت‏های محکم و خواست‏های قوی‏ای که استاد فرهاد فخرالدینی بیان می‏کردند، مجوز داده نشد.

این وقفه‏ها و نشدن‏ها یک باره توی ذوق من زد که با امیدی لالایی‏ها را شروع کرده بودم، چندتایی هم جمع شده بود و با چه زحمتی آن‏ها را در استودیوی خصوصی پسرم ضبط کرده بودم. وقتی مجوز کار داده نشد، امیدم از این کار قطع شد و همان سال‏های ۱۹۹۲ تا ۹۳ بود که فکر کردم دیگر باید از این مملکت بروم. موسیقی مرز نمی‏شناسد. باید بروم که بتوانم آوای مردم را که در سینه‏ی من بایگانی شده جای دیگری بخوانم و ارائه بدهم.

به هرحال اقدام کردم؛ یک سری کنسرت‏ها و فستیوال‏ها تدارک شد و دعوت‏هایی از سوی رادیو WDR و بی‏بی‏سی از من به عمل آمد. به آلمان آمدم و بعد هم راهی انگلیس شدم و یک سری از کارهای محلی‏ام را ضبط کردم. لالایی‏ها را هم موقتا کنار گذاشتم. اما دوباره پس از چند سال به صرافت افتادم که این کار را به عنوان یک پروژه‏ی گردآوری و پژوهشی دنبال کنم.
یاد گرفتن دانه دانه‏ی این لالایی‏ها که هرکدام به لحن، زبان، لهجه و آهنگ مخصوص آن منطقه بود، برای بازخوانی وقت می‏گرفت و من روی آن‏ها با عشق و علاقه تمرین می‏کردم. چون هرکدام از آن‏ها مادر بودند. صدای هرکدام از آن‏ها را که می‏شنیدم، مثل صدای مادران ما از دل تاریخ به گوش‏ام می‏رسید. مسئولیتی در من ایجاد می‏کرد که من هم آن را در سینه‏ی خودم داشته باشم و و برای نسل‏های بعدی که ممکن است این لالایی‏ها را به‏کلی فراموش کرده باشند، بخوانم. به همین دلیل وقت می‏گرفت.

برای ضبط آن‏ها هم مشکل داشتم. چون به استودیوها در ایران برای خانم‏ها مجوز داده نمی‏شد. از سویی کارهای من هم همه در شهر و روستاهای ایران پراکنده بود و کار را باید آن‏جا انجام می‏دادم. اما همیشه کنار ناامیدی من، امید و شانسی بوده است و این خیلی باعث شکرگذاری است. شانس من استودیویی بود که پسرم داشت.

با همه‏ی شناختی که او از صدا، روحیه، خواندن، آواها و کارهای‏ من داشت، استودیوی‏اش را هرلحظه که می‏خواستم با کمال میل در اختیارم می‏گذاشت و اساساً خود او هم در متن لالایی‏ها قرار گرفت. با من کار می‏کرد و خیلی از افکت‏هایی را که از بعضی‏ شهرها لازم داشتم، مثلا پنبه‏زنی‏های قدیمی یا صدای قطار، آبشار، پرنده و… هرچند همه ضبط شده وجود دارند، اما او می‏رفت و به طور طبیعی آن‏ها را از جنوب شهر، شهر ری و… می‏گرفت و برای من می‏آورد و همه‏ی این‏ها برای من نعمتی بود.

آهنگ‏های لالایی هرکدام به تناوب و در زمان‏های مختلف آماده می‏شدند و به مرور زمان لالایی‏های زیادی جمع شد. طی این ۱۵ سال متوجه شدم که نهایت و انتها هم ندارد. هر مادری می‏تواند لالایی خود را هرطور که می‏خواهد بگوید.

اما بالاخره از مجموعه‏ای که ضبط کرده‏ام، ۴۰ لالایی را که سعی کردم اصیل‏ترین، قدیمی‏ترین و دلنشین‏ترین آن‏ها باشند، انتخاب و در چهار سی‏دی گنجاندم. هرکدام از آن‏ها هم در زمان‏های متفاوت و با روحیه‏های متفاوت خودم در آن مقطع ضبط شده است.

کدام مناطق را برای جمع‌آوری و ضبط "لالایی‏ها" انتخاب کردید؟

طبیعی است که در وهله‏ی اول به شهر و دیار خودم، خراسان، رفتم. آن‏جا برای من و برای جست‏وجو‏های موسیقایی‏ام پایگاهی است. منطقه‏ی بزرگی است‌، از شمال تا جنوب خراسان، خود مملکتی است. لالایی‏هایی از تربت جام، بیرجند، دهات اطراف و خوسف که زادگاه پدری‏ام بوده را جمع کردم. بعد هم شمال ایران برای‏ام خیلی مطرح بود. کما این که روی موسیقی آن منطقه و موسیقی مازندرانی هم چندین سال کار کردم.

از سوی دیگر مادرم کرمانی بود. همان‏‏طور که در کتاب‏ام نوشته‏ام، اول به سراغ مادرم رفتم. او به زبان کرمانی لالایی‏های‏اش را برایم می‏خواند که خیلی هم خوب بود و او ماشالله خیلی لالایی بلد بود. از دوستان همشهری ایشان هم چندتایی گرفتم و لالایی‏های مناطق مرکزی ایران مانند سیرجان، ملایر و… را کامل کردم.

در جنوب ایران هم تا دزفول، بوشهر و آن طرف‏ها که موسیقی مخصوص دارد، رفتم.
اما موسیقی غرب ایران برایم خیلی کنجکاوانه بود و وقتی از سنندج و اطراف آن شروع کردم، دیدم که کلام و حرف‏ این منطقه برای لالایی با شرق ایران واقعا متفاوت است. این همان صحبتی است که می‏گویم جغرافیای منطقه و آب و هوا فرهنگ و کلام را عوض می‏کند.

این پرسش بعدی من هم هست که چه چیزهای مشترک و یا متفاوتی را در "لالایی‏ها" پیدا کردید؟

در یک سری مطالب خیلی مشترک‏اند و آن هم همان مهر مادر، دعاهای مادر برای بچه‏اش و آرزوهای اوست. این‏ها در همه جا و حتی در همه‏جای دنیا مشترک است. مادر خوشبختی بچه‏اش را می‏خواهد، می‏خواهد بزرگ شود، به مدرسه برود، به هرحال خوشبخت شود و پای عروسی و دامادی‏اش بشیند.

Flash-Galerie Sima Bina
یکی از تابلوهای سیما بیناعکس: DW

البته کلام و شعر لالایی‏ها در شهرهای مختلف خیلی حرکت کرده و مانند همه‏ی موسیقی محلی مشترک شده است. اما در منطقه‏ی شرق و مرکزی ایران بیشتر سخن از گل و گیاه و گل پونه و گل لاله است. در حالی که در غرب ایران روحیه‏ی قوی‏تری در لالایی‏ها هست که آرزوهای قهرمانی برای بچه‏اش دارد و بیشتر از شکار رفتن، شکار آهو و اسب‏سواری و… گفته می‏شود.

به طور کلی می‏توان گفت که مادرها همیشه تنهایی و دلتنگی را در لالایی‏ها بیان کرده‏اند. مثلا وقتی به خاطر ازدواج از شهری به شهر دیگری رفته‏اند و از فراق و غربت گفته‏اند. البته این دلتنگی در همه‏ی موسیقی ما هست و در موسیقی‏های محلی اکثرا شنیده می‏شود. فراق و فراقی خواندن خود مقوله‏ای است.

اما در لالایی‌ها پدر را هم یاد می‏کنند؛ وقتی پدر از خانه بیرون رفته، بچه او را نمی‏بیند و مادر در تنهایی دارد برایش لالایی می‏گوید، بارها خواسته که پدرش را برایش مانند یک قهرمان تشریح کند.

همیشه هم پدر را دعوت می‏کند که بیا این کوچولو را بگیر، ببر به باغ و برایش این یا آن را فراهم کن! یا به بچه می‏گوید که پدر تو این‏طور و یا آ‏ن‏طور است، بابا رفته این کار را بکند، «رفته به گل‏چینی، می‏آره قند دارچینی» و… یا این که به دشمن می‏گوید: برو لولو از این بچه دور شو که « این بچه پدر داره دو خنجر بر کمر داره»…
به هرحال مادر در کلام لالایی پدر را به صورت‏های مختلف، به مثابه‏ی پشتوانه‏ی خانواده یاد می‏کند.

ادامه‌ی گفت‌وگو را در لینک پایین صفحه بخوانید