1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

چهار سال پادشاهی محمد نادرشاه- 1

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

در سلسله نبشتههای بررسی حکومتهای افغانستان، نصیر مهرین، تحلیلگر تاریخی این بار حکومت محمد نادر شاه را به بررسی گرفته است. این نوشته در سه بخش نشر میشود.

https://p.dw.com/p/RJDA
محمد نادر شاه به همراه وزیرانش در حال ترک یک مسجد در سال 1930
محمد نادر شاه به همراه وزیرانش در حال ترک یک مسجد در سال 1930عکس: AP

بخش اول

محمد نادرخان (1262-1312خورشیدی/1883-1933عیسوی) چهار سال پادشاهی کرد. در طی آن مدت، افزون بر نشان دادن گونه یی از حکومتگری خشونت بار، تهداب نظامی را هم برجای نهاد که سالهای متمادی به درازا کشید. نظامی که نشانه های آن را تا پایان جمهوری محمد داوود خان می توان مشاهده نمود.

چگونگی پیشینه ها و سیر دستیابی او به قدرت دارای ویژگی هایی است که برگهای سزاوار تأمل و آموزندۀ تاریخ سدۀ پسین کشور ما را رقم می زند. به منظور بازشناسی و بازیابی آن سیر و نشانه ها، بررسی فشرده یی را که با نام او پیوند یافته است، به صورت کل طی دو مرحله در نظر گرفته ایم:

- مرحلۀ نخست، سرگذشت خانوادۀ محمد نادرخان.

- مرحلۀ دوم، دستیابی به قدرت، با بررسی فشرده چهار ساله پادشاهی او.

سرگذشت خانوادۀ محمد نادر خان:

محمد نادر خان نواسۀ سردار یحیی خان است. یحیی خان، خسر امیر محمد یعقوب خان بود. یحیی خان با تنی چند از بقیه سردارانی که به محمد یعقوب خان نزدیکی داشتند، در سال 1881نخست به امرتسر و بعد در دیردون هند تبعید شدند. یحیی خان دو پسر داشت به نام های سردار محمد یوسف خان و سردار محمد آصف خان. سردار محمد یوسف خان با سه زن ازدواج نمود.زن اولش یک دختر(محبوب سلطان، یک تن از خانم های امیر حبیب الله خان) و سه پسر به دنیا آورد. محمد نادر، شاه محمود و شاولی.

محمد نادر خان در (21 حمل 1362هـ.ش.) 1883 دردیردون هند تولد شد.(1)

محمد نادر 18 سال عمر خویش را در هند سپری نمود. در آنجا درس خواند و با زبان های هندی، انگلیسی و فارسی آشنا شد. سردار یحیی خان هفتۀ دو بار جوانان خانواده را گرد می آورد و به آنها دربارۀ افغانستان معلومات می داد .اعضای خانوادۀ او در سال 1901 پس از دریافت اجازه نامۀ امیرعبدالرحمان خان به افغانستان برگشتند و مورد احترام او قرارگرفتند. درهفته های آغازین برگشت که در باغ علیمردان به سر می بردند، چند بار نزد امیر باریاب شدند. طی همین دیدارها بود که دو پسر و نواسۀ بزرگ یحیی خان در دل امیر جای ویژه یافتند. از روی روایت منابع خانوادگی سرداران، علایق امیر را به ایشان چنین می خوانیم:

امیرعبدالرحمن خان:" سردار(سردار یحیی خان) شما در هندوستان باغ بزرگی داشتید. یقین دارم که عایلۀ تان در باغ علیمردان دلتنگ هستند. چنانچه شنیده ام که شاولی جان (بعدها مارشال شاولیخان مشهور به فاتح کابل) مریض گردیده، بنأً قلعۀ علی آباد(2) را که در جوار باغ با صفائی واقع و از آب گوارای کاریزی برخوردار می باشد، برای اقامت تان تعیین و تخصیص داده ام وعلاوتا ً چون نزدیک باغ بالا قرار دارد، می توانم شما را بیشتر ببینم."(3)

امیر در آن هنگام درقصر باغ بالا زندگی می نمود.

باید چندی ازین دیدارها گذشته باشد که آن خانواده به "خانوادۀ مصاحبان" و یا مصاحبان خاص نیز شهرت یافتند. در پیوند آن لقب گفته شده که روزی امیرعبدالرحمن خان به سرداریحیی خان گفته بود: "سردار خوب می شود هرگاه پسران تان، سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان وقتا ً فوقتا ً نزد حبیب الله جان (بعد امیرحبیب الله خان) بروند..."

امیر افزوده بود، که "نوه های شما در آینده مصدر کارهای بزرگی خواهند شد. من درناصیۀ نادر جان (بعدها محمد نادر شاه) ذکاء و هوشمندی می بینم."(4)

پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان، رفتن سردارمحمد یوسف و سردار محمد آصف، نزد سردار حبیب الله خان و صحبت های آنها با امیرحبیب الله خان سبب شد که مردم آنها رامصاحبان بنامند. برعلاوه از آنجایی که سردار محمد یحیی خان پسر سلطان محمد خان مشهور به طلایی بود، این خانواده را خاندان طلایی نیز نامیده اند.

ازدواج امیر حبیب الله خان با محبوب السلطان، دختر سردار محمد یوسف خان و خواهر محمد نادر خان که" تحصیل یافته، خوش صحبت و خوش مشرب" هم بود، زمینه های بیشتر نفوذ خانوادۀ سردار یحیی خان و از جمله محمد نادر خان را در دربار فراهم نمود.(5)

نادر خان در سال 1282. ش. اول کرنیل اردلیان حضور شد. با امیر هند رفت. قوماندان گارد شد و به رتبۀ جنرالی رسید. در شورش منگل 1290 در حالی که 25 سال داشت، موفق شد شورشیان را از راه مذاکره و مقاتله به تسلیمی وا دارد. پس از آن نائب سالار شد. لقب سردار اعلی را به دست آورد و مکتبی برای ملک زادگان سمت جنوبی تاسیس نمود که پسران اعیان و اشراف جنوبی در آن شامل گردیدند.(6)

پس از قتل امیر حبیب الله خان(1919)، محمد نادر خان و برادرانش مدت کوتاهی زندانی شدند. در شب قتل امیر، محمد نادر خان نیز در کنار خیمۀ او بود. به روایت میرغلام محمد غبار پیش از قتل امیر، طی دیداری توافق میان امان الله خان و نادر خان حاصل شده بود.(7) دشوار به نظر می آید که موافقت نادر خان با امان الله خان را بر اساس آن باورهایی پذیرفت که امان الله خان در جهت حصول استقلال وتجددگرایی داشت. در حالی که زیرکی و هوشمندی سیاسی محمد نادر خان برای دسترسی به قدرت پس از برداشتن امیر حبیب الله از طریق همسویی و اتحاد عمل با امان الله خان، همچنان انگیزۀ عقده گشایی مؤثر بوده است؛ زیرا روزی امیرحبیب الله خان بر نادر خان قهر شده و امر کرده بود که ریسمان یک پیسه گی خریده در پاهایش انداخته مثل سگ او را کش کنید.(5/2)

ازین رو می توان این ذهنیت را پذیرنده شد، که توقیف چند روزۀ او در جلال آباد و چندی درکابل، بیشتر برای محافظت آنها بود؛ تا به عنوان قاتل شاه آسیبی نبیند. درحالی که سردار محمد هاشم خان (بعدها سردار محمد هاشم خان صدر اعظم) از طرف کسانی که از حقیقت قتل امیر، توافق امان الله خان و محمد نادر خان آگاهی نداشتند، به گونۀ اهانت آمیز از هرات به کابل فرستاده شده بود. سید محمد اکبر حمید"حسینی" نویسندۀ کتاب حکمرانان هرات، نوشته است که"دو نفر از کندک مشران به نام های غلام حضرت خان و عبدالرسول خان برای گرفتاری و دستگیری محمد هاشم خان (بعدها سردار محمد هاشم صدراعظم) و سلیمان (سردار) خان اقدام کردند و آنها را بر یابوی پالانی (اسپ بارکش) سوار کردند و از طریق غور و هزاره جات به سوی کابل حرکت دادند.(8)

نادر خان هنگام جنگ استقلال به عنوان قوماندان جبهۀ مهم در سمت جنوب کشور رهسپار شد. کسب پیروزی او مورد تحسین شاه قرار گرفت. اما پس از تصرف قدرت، کیش شخصیت نادرخان، همراه با امان الله ستیزی و امانی زدایی به اندازه یی توسیع یافت که نویسندگان تابع امر دربار سلطنتی، محمد نادرخان را "اعلیحضرت محمد نادرشاه غازی، شهریار استقلال و نجات بخش افغانستان" نامیدند، و حتا در کتاب های درسی مکاتب نیز او را محصل استقلال یاد کردند. به طورمثال بنگریم: "...اعلیحضرت محمــد نادرشــاه برای وطن ما خدمت های بسیار نموده اند. استقلال ما را دوباره از دشمن ما گرفته اند..."(9)

پس از استقلال افغانستان، محمد نادر خان و برادارنش، پله های دیگری ازعروج و نفوذ را پیمودند. نادر خان به حیث وزیر حربیه و برادرش سردار محمد هاشم، سفیر در روسیه بود. شاه محمود و شاه ولی با دو خواهر شاه نیز ازدواج کردند. اما امان الله خان مانع ازدواج خواهرش با سردارهاشم خان شد. ازین رو هاشم خان تا زنده بود کینۀ او را بر دل داشت.

نادر خان هنگامی که وزیر حربیه بود، با داشتن صلاحیت بسیاررئیس تنظیمۀ تخار و بدخشان شد. از زبان شاهدان عینی برمی آید که در آنجا رفتارهای مدبرانه داشت. روشی را که هنگام بازرسی صفحات شمال افغانستان در پیش گرفته بود، با روش حکمرانان پیشینه دارای تفاوت بود. او سردار محمد اکبر خان، نایب الحکومه را که مامای شاه بود، با تعدادی از مامورین رشوه خوار بر طرف نمود. با آنانی که به دزدی و راهگیری شهرت یافته بودند، برخورد شدید نموده و امر اعدامشان را داد. طوره یکی از چهره هایی که در تصنیف ها و آهنگ ها هنوز هم نام او جای دارد از جملۀ همان اعدامیان امر محمد نادر خان است. بر باقیات سالها پیش مردم از ناحیه مالیات خط بطلان کشید و اوراق مربوط را آتش زد. تحفه های گرانبها را نپذیرفت. هنگامی که هیأت صد نفرۀ او مواد خوراکی، و دیگر مواد و اجناس را به مصرف می رساندند، به تادیۀ پول برای آنها تأکید می نمود.

کارکردهای او در ولایات تخار و بدخشان بازتاب تحسین آفرین داشت. جمشید خان شعله، که خود محمد نادر خان را هنگام آن مسافرت از نزدیک دیده بود، با وجود محکومیت سیاست ها و اعمال او که در زمان پادشاهی خویش مرتکب شد، قضاوتی دارد در خور تأمل. وی می نویسد: "گویا تقرر محمد نادر خان سپه سالار، وزیر حرب به تخار و بدخشان در چنین فرصتی که این خاک بی سر و سامان در آتش ظلم و فساد می سوخت، کارمعقول سلطنت کابل بود... از روزی که از خنجان به این ولایت داخل شده است، یک گیلاس آب از کسی را به مفت نخورده است..."

محمد نادرخان، مامورین بالا رتبۀ پیشین را از کار برکنار نمود و به کابل فرستاد. پسر کاکایش سردار سلیمان خان و برادرش سردار شاه محمود خان را به وظایف مهم کشوری و لشکری گماشت. بر اساس همین کارکردهاست که جمشید خان شعله بر کارروایی های زمانۀ پادشاهی اش، چنین می نویسد: "اگر اعلیحضرت محمد نادرشاه به کشت و خونهای سیاسی دست نمی زد و جلو سردار محمد هاشم خان و متعصبین محورسلطنت را درمسایل تبعیض پسندی می گرفت، شاید مسیر زندگی مردم و احوال جامعه شکل دیگری می یافت..." (10)

حقایق نقش او در اوضاع تخار و بدخشان، و گونه های روش و سیاستی را که در پیش گرفت، می تواند زمینۀ بحث بیشتری را فرهم آورد. اما یکی از واقعیت ها این هم است که محمد نادر خان وقتی به حیث رئیس تنظیمۀ به آن سوی رفت که پله های قدرت را پیهم و بدون موانع و با ضمانت های خاندانی پشت سر می نهاد. در تخار و بدخشان اوامر و دستور العمل هایش مانند سلاطین و شاهانی بود، که هیج مانعی را در برابر اجرای آن نمی دیدند. با چنان صلاحیتی رفتارمی نمود که نیازی به گزارش به کابل و کسب اجازت از شاه مطرح نبود. آثاری که صلاحیت و رفتارش بر توقعات او جای نهاد، می تواند سخن از گونۀ افزون خواهی و بهتر بینی خود اندیشانه را وانماید. اما آن روش او در کابل با موانع روبرو بود.

ادامه مطلب را در لینک های زیر بخوانید

نویسنده: نصیر مهرین

ویراستار: عاصف حسینی