1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

کابلی ها برای عید آمادگی می گیرند

۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

گوشواره های از ستاره های کوچک و بزرگ، دایره ها، گل های زیبا و حتا نشان بعضی از شرکت ها روی دیوار بیرونی یکی از بزرگترین فروشگاه های شهر را پوشانیده است. همه جا آمد آمد عید است.

https://p.dw.com/p/15pun

ریحانه در حالی که گوشواره های طلایی و سفیدی را از روی دیوار جدا می کند، با مادرش مشوره می کند که آیا رنگ این گوشواره به لباسش می آید یا نه؛ فروشنده آیینۀ کوچکی را در برابرش می گیرد و او نیز با دقت گوشواره ها را به گوش هایش می آویزد، دو زنجیر ظریف طلایی که به ستاره و مهتاب نقره یی رنگی ختم می شوند. ریحانه سرش را به چپ و راست تکان می دهد، ماه و ستاره با هم می رقصند و او تصمیم می گیرد برای لباس های عیدش گوشواره ها را بگیرد؛ اما قیمت ها خیلی بالا هستند و او با چانه زنی فروان، بالاخره رضایت فروشندۀ جوان را فراهم می کند و گوشواره ها را می خرد.

هفتۀ اخیر رمضان، شهر آهسته آهسته بیدار می شود، نفس می کشد و هیاهوی فروشنده گانی که در روزهای قبل دستی به سر و صورت دکان های شان کشیده اند، موسیقی بازار را می سازد. در این روزها سرک های عمومی پذیرای بساط دست فروشانی است که عید موقعی برای فروش بیشتر به آنها مهیا ساخته است؛ حتا در کوچه پس کوچه های شهر مردم با هیجان از فروشنده گان دوره گرد خرید می کنند. کابل شهر تناقض هاست، شهری که جمعیت عظیمی از آن را مردمی با دستمزدی نزدیک به دو دالر در روز تشکیل می دهد، شهری که با این پول فقط می توان ده قرص نان خرید؛ اما با آن هم آمدن عید، مردم را به بازارها می کشاند تا شادی کوچکی را تجلیل کنند.

نوید، فروشندۀ یکی از مغازه های لباس در شهر نو کابل، در حالی که لباس های جدید را پشت ویترین دکانش جا به جا می کند، می گوید: « فروش اصلی ما بعد از ظهرها ساعت های چهار تا شام شروع می شود، هوا گرم است و کسی نمی تواند در طول روز طاقت بیآورد؛ شب ها فروش خوبی داریم، زنان در هر صورتش، چه اوضاع اقتصادی خوب باشد یا نباشد، خرید می کنند چون معتقد اند که لباس نو در روز عید، مبارک است.»

اما برای زهرا محصل دانشگاه کابل، خرید لباس جدید، چندان مهم نیست. او می گوید: «کوچک که بودم، لباس جدید در عید، یکی از آرزوهایم بود؛ اما این روزها مصروفیت آنقدر زیاد شده که نمی گذارد به لباس جدید فکر کنم. من زیاد با عید میانۀ خوبی ندارم، چون از دید و بازدیدهای آن زود خسته می شوم. مصارف زیادی فقط برای همچشمی صورت می گیرد در حالی که با همان پول می توان به یک خانواده کمک کرد. خوش دارم رخصتی های عید را در خانه باشم.»

عید زنان یا مردان؟

صدیقه به دنبال کوچکترین نشانۀ از رد پای مگس ها روی شیشۀ بزرگ می گردد. با دقت شیشه را از پشت و رو نگاه می کند، سپس صافی سپید کتانی را چهار قات کرده دوباره روی شیشه ای که دیگر حتا یک لکۀ کوچک ندارد، می کشد و مطمئن می شود که هیچ داغی در دل شیشه نمانده است.

او مادر سه طفل است، ولی این روزها وقت نمی کند حتا به غذا و نظافت کودکانش توجه کند. عید در راه است و او به شدت با پاککاری و گردگیری اتاق ها و شستن لباس ها مصروف: «عید ما زن ها همین است. یک هفته آخر رمضان را هیچ نمی فهمیم. تمام روز ما به پاک کاری و کالاشویی می گذرد، در روز عید هم به مهمان داری. عید، عید مردها است.»

این تنها صدیقه نیست که این گونه فکر می کند. بیشتر زنان افغان معتقد اند که عید برای آنها جز کار فروان و مضاعف چیزی دیگری نیست. خانه تکانی، لباسشویی، تهیه انواع شیرینی و سیمیان از جمله کارهای است که زنان در خانواده های افغان برای پذیرایی از عید انجام می دهند. زهرا در این مورد می گوید: « فکر کنید که زنان ماشین های اند که در شروع هر عید، سال نو و محفل عروسی آن قدر کار می کنند که دقیقا در روز عید و یا محفل دیگر توان لذت بردن از مراسم را ندارند. در خیلی از خانواده ها، زنان با همۀ این آماده گی های طاقت فرسا و دسترخوان شایسته ای که می چینند و در روز عید نیز خدمت مهمانان را می کنند، در روز عید فراموش می شوند و در حد همان ماشین کار باقی می مانند، و این مردان خانواده اند که به دیدار دوستان شان می روند و دوستان شان به دیدار شان می آیند».

اما مریم آروین معتقد است که این ها همه رواج های قدیمی برای بزرگداشت از بزرگترین عید مسلمانان است و او با آن که خسته می شود، از تجلیل آن راضی می باشد: «در گذشته رواج های زیادی برای برگزاری عید وجود داشت، زنان و دختران یک هفته قبل از عید به پاک کاری می پرداختند، فرش ها را می شستند، حتا وسایل خانه را جدید می ساختند، انواع خوراکی های عیدی، سیمیان، کلوچه خانه گی، گوش فیل، بغلاوه و ده ها خوراکی دیگر را می پختند. این ها رواج های اند که زیانی ندارند؛ البته این روزها مردم بخشی از این رواج ها را ترک گفته اند و برای همین استقبال از عید ساده تر شده است.»

وقتی که دو شادی یک جا می شود

صفیه پوپل در این روزها به شدت مصروف است و نمی داند که آیا می تواند به تمام کارهایش برسد یا نه. قرار است همراه با رسیدن عید، در بیست و هفتمین شب ماه رمضان، مراسم نکاح برادرش که یک سال از نامزدی اش می گذرد، برگزار گردد. او در حالی که بسته های بزرگ لباس های را که خریده است در موتر جا به جا می کند، می گوید: «دلیل مردم برای برگزاری نکاح در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان این است که گویا نکاح میان دو عید میمون نیست، ولی این همه دقیق و کتابی نیست. من فکر می کنم دلیل معقول تر این است که چون شب نزول قرآن کریم شب با برکتی است، بنابراین آغاز زنده گی در چنین شبی می تواند مبارک باشد.»

اما انگار هنوز هم سایۀ شوم ناامنی و ترس از آینده وجود دارد. ستاره، مالک آریشگاه بهاران با آن که یک هفتۀ آخر این ماه را کاملا با چندین عروس مصروف خواهد بود، از کم بودن کار شکایت دارد: «یک هفته به عید مانده و من برای بیست و هفتم رمضان، چندین عروس دارم؛ اما در مقایسه به سال های قبل، در کل بازار کار خوب نیست. دلیل اش هم این است که خبر خروج نیروهای خارجی در 2014 مردم را به شدت ترسانیده است. برای همین مردم کوشش می کنند کمتر پول مصرف کنند.»

با آن که سال ها از رژیم طالبان می گذرد، اما مردم هنوز هم خطر را حس می کنند. کشوری که سه دهه جنگ را سپری کرده و زنان از آسیب پذیرترین شهروندان آن بوده اند، مشکل است که به ساده گی به زنده گی عادی برگردد. مشکلات اقتصادی و حملات انتحاری که می تواند در هر جایی، حتا محفل عروسی و مهمانی اتفاق بیفتد، هنوز هم مردم را به تشویش می سازد. به عقیدۀ خیلی ها، عیدها فرصتی برای مردمی است که هیچ دلیلی برای شاد بودن، در روزهای عادی زنده گی شان نمی یابند.

نویسنده: نجوا

ویراستار: عارف فرهمند