1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

زوال خانواده در دوران جديد

۱۳۸۴ خرداد ۳, سه‌شنبه

پانزدهم ماه مه را سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانى خانواده برگزيده است. در شرايطى كه ساختار خانواده در سراسر جهان دستخوش بحران و تغيير شده و سيستم سنتى ِ خانواده ى بزرگ به تدريج هر چه بيشتر رنگ مى بازد و كم اهميت مى گردد. آيا مقصر بازار كارست، يا شغل هايى كه سبب جدايى اعضاى خانواده از هم مى شوند، يا مهاجرت انسان ها به نقاطى دور دست در داخل و يا خارج از كشور، كه سبب دشوارى ارتباطات خانوادگى مى گردد و به قول معروف ا

https://p.dw.com/p/A7WN
ديگر در كشورهاى غربى خانواده اى با پنج كودك پديده اى عجيب تلقي مى شود.
ديگر در كشورهاى غربى خانواده اى با پنج كودك پديده اى عجيب تلقي مى شود.عکس: Tabeling

� دل مى رود هر آنچه از ديده رفته است، و يا دنياى مدرن مقصر است كه تفكر انسانى را به سمت و سوى ديگرى، جدا از تشكل هاى خانوادگى سوق مى دهد؟

ديگر در كشورهاى صنعتى جهان به ندرت مى توان خانواده اى را ديد كه افراد پيرتر خود را تحمل كند و در دوران فرسودگى اين عضو، از او مراقبت و نگهدارى نمايد. اين نه فقط به دليل كمبود علاقه، بلكه بيشتر به خاطر آن است كه ديگر در جوامع كنونى، اعضاى خانواده در كنار هم نيستند و امكان چنين مراقبتى از طرف آنها تقريبا ناممكن گشته است. ديگر در دنياى معاصر، كودكان به ندرت در محلى زندگى مى كنند كه در آن متولد شده اند. به تدريج وجود خانه ى سالمندان ضرورى گشته و سازمان هاى اجتماعى مسئوليتى را به عهده گرفته اند كه در گذشته در دست اعضاى خانواده بود. با نگاهى دقيق تر مى توان به سادگى متوجه شد كه اين فقط افراد مسن خانواده نيستند كه ديگر مورد توجه قرار نمى گيرند، علاقه به كودكان نيز به تدريج از ميان مى رود. آمارها نشان مى دهند كه رابطه مستقيمى ميان ميزان درآمد خانواده از طرفى و تعداد فرزندان خانواده از طرف ديگر، وجود دارد. هر چه زندگى مادى خانواده ها بهتر مى شود و آنها از اين نظر در رفاه بيشترى قرار مى گيرند، از تعداد فرزندان خانواده كاسته مى شود.

با پيشرفت امكانات وسيع براى تنظيم خانواده و جلوگيرى از فرزند ناخواسته و همچنين با بالا رفتن امكانات آموزشى زنان، شمار كودكان نيز كم و كمتر مى شوند. اگر در گذشته ميزان هفت و يا هشت فرزند در خانواده ها بسيار طبيعى به نظر مى رسيد، حال چنين تعدادى، بخصوص در كشورهاى غربى، دور از ذهن مى نمايد و پديده اى عجيب تلقى مى گردد.

اين شرايط در آلمان هم به مثابه يك كشور صنعتى و پيشرفته ى غربى صدق مى كند. به رغم تاكيد بر نهاد خانواده در قانون اساسى اين كشور، همه مى دانند كه به تدريج از اهميت اين اولين بنياد اجتماعى كاسته مى شود. نتايج تحقيقات موسسات نظرسنجى در اين كشور، هر بار اين نكته را تاييد مى كنند.

دكتر شارلوته هوهن، رئيس انستيتوى سراسرى تحقيقات آلمان در امور جمعيت شناسي، كه مركز آن در شهر ويسبادن است، فردگرايى را به عنوان دليلى بسيار با اهميت براى تغيير ساختار خانواده بر مى شمارد و در اين مورد مى گويد:

” فردگرايى در جامعه كار را به آنجا كشانده كه بسيارى از خانواده ها، بچه دار شدن را فقط يكى از اهداف زندگى شان مى دانند. مردان و زنان قبل از بچه دار شدن به دقت محاسبه مى كنند كه آيا تولد بچه براى شان صرف مى كند يا نه و آيا آنها از پس بچه و مسئوليت هاى سنگين آن بر مى آيند؟”

با پيشرفت فردگرايى در جامعه، ساختارهاى چند سد ساله، و يا حتى چند هزار ساله به تدريج دگرگون مى شوند. خانواده بزرگ و ساختارهاى ايل و طايفه اى، بيش از سد سال است كه در كشورهاى صنعتى جهان رخت بربسته و هر كس براى خود و با اتكا به قدرت مادى و معنوى خود زندگى مى كند.

انستيتوى سراسرى تحقيقات آلمان در امور جمعيت شناسي، در گزارش خود اعلام كرده است كه هر زن آلمانى در دوران زندگى اش به طور متوسط ۱،۳ بچه به دنيا مى آورد. اين آمار نشانگر آن است كه شمار نوزادان در آلمان از همه ى كشورهاى اروپايى كمتر است. اين كشور ركورد ديگرى هم در سطح جهان دارد و آن ميزان خانواده هاى بدون فرزند است.

انتشار آمارهاى انستيتوى سراسرى تحقيقات آلمان در امور جمعيت شناسى زنگ خطرى بود براى مسئولان اين كشور تا اهميت خانواده را به مردم گوشزد كنند و به حمايت از اين نهاد اجتماعى بپردازند.

اما اين پديده تنها به جوامع صنعتى مربوط نمى شود و كشورهاى در حال توسعه و نيمه پيشرفته نيز به تدريج همين ساختار را مى يابند. در اين كشورها نيز با بالارفتن شمار مهاجرت به خارج از كشور، مهاجرت روستائيان به شهرهاى مركزى تر و يا پايتخت، با امكانات شغلى بيشتر، روند گسيختگى خانواده ها از قبل برنامه ريزى شده است.

طبق آمار سازمان ملل متحد تا ۲۵ سال ديگر، دو سوم ِ مردم كره زمين در شهرها زندگى خواهند كرد. و بدين گونه است كه به تدريج مسئوليت هايى كه در گذشته به عهده خانواده ى بزرگ و ايل و طايفه قرار داشت، گسسته مى شود و هر يك از اعضاى آن مجبور مى شوند تا براى تامين آينده ى خود، به سويى روند و با پيدا كردن شغلى مناسب زندگى مادى و آينده خود را تامين كنند. به اين ترتيب به تدريج روستاها در سراسر جهان خالى از سكنه مى شوند.

در بسيارى از موارد در ابتدا مرد خانواده براى پيدا كردن كار به شهر و يا حتى خارج از كشور مى رود تا بودجه ى مالى خانواده را تامين كند. اين در حالى ست كه زن و فرزندان در روستاها باقى مى مانند و مادران مسئوليت كودكان و برنامه ريزى امور خانواده را به عهده مى گيرند. ديگر آنها هستند كه در غياب پدر، مشخص مى كنند كه بودجه موجود در خانواده به چه مصارفى برسد. البته در بيشتر مواقع پس از چندى، همه اعضاى خانواده به شهر نقل مكان مى كنند و با پدر، با هم زندگى مى كنند، اما زندگى در شهرهاى بزرگ بسيار متفاوت است با روستا و شهرهاى كوچك تر هر يك از اعضاى خانواده مسئوليت جديدى مى يابند. مسئوليت هايى كه در گذشته نداشته اند. حيطه ى فرماندهى پدر و مادر كاهش مى يابد و در بسيارى موارد نهادهاى اجتماعى گوناگون جايگزين خانواده مى شوند. كودكان ديگر مجبور مى شوند تا به مدرسه بروند، حقوق زن در خانواده مورد حمايت ارگان هاى دولتى قرار مى گيرد، به تدريج زنان خود خواسته و يا ناخواسته و به خاطر كمبود بنيه مالى خانواده وارد بازار كار مى شوند و با آوردن بودجه اى جديد به درون خانواده، قدرت بيشترى مى يابند.

ديگر به تدريج در اجتماع، زنان خانه دارى كه دائما در خانه بمانند و كودكان را نگهدارى كنند، از دور خارج مى شوند و مادرانى وارد صحنه مى گردند كه هم كار بيرون ِ از خانه مى كنند و هم به امور درون خانه رسيدگى مى كنند. در چنين شرايطى ست كه كودكستان ها و ديگر مراكز نگهدارى كودكان، مسئوليت نگهدارى از كودكان را به عهده مى گيرند و باز هم حيطه ى قدرت خانواده كمتر مى شود.

اما به خاطر كمبود اين مراكز اجتماعي، بارى مضاعف بر دوش مادران قرار مى گيرد. به تدريج كار در بيرون و درون خانه، اين فكر را در پدر و مادر خانواده تقويت مى كند كه كودك كمتر، به زندگى بهتر مى انجامد.حتى بسيارى به اين نتيجه مى رسند كه بدون فرزند نيز زندگى راحتى مى توانند داشته باشند. و اين در شرايطى ست كه كمبود مراكز دولتى براى نگهدارى از كودكان نه فقط در كشورهاى فقير، بلكه در كشورهاى صنعتى نيز نمايان است.

در آلمان فقط براى سه درصد از كودكان زير سه ساله كودكستان و يا محل نگهدارى كودكان موجود است. آنه فلوگ زنى آلمانى ست كه كودكى سه ماهه دارد و از هم اكنون براى يك سال ديگر به دنبال محلى براى نگهدارى كودكش مى گردد، تا بتواند بعد از يك سال مراقبت از فرزند، دوباره به سر كارش بازگردد. آنه فلوگ متوجه شده است كه تلفيق كار بيرون با نگهدارى كودك در خانه بسيار مشكل است. مى گويد:

”به همين سادگى ها هم نيست كه بشه بچه دارى رو با كار در بيرون خونه همراه كرد.”

و به همين جهت است كه خانم قناته اشميت، وزير امور خانواده در آلمان، براى كمك به خانواده هاى جوان طرحى را تنظيم كرده و در اين مورد مى گويد:

”ما مى خواهيم تا سال ۲۰۱۰ ميلادى در غرب آلمان، دست كم ۲۳۰ هزار كودكستان و ديگر مراكز نگهدارى كودكان تاسيس كنيم. در اين راستا سعى مى كنيم شرايط موجود و قابل قبول كودكستان ها را در شرق آلمان همچنان حفظ كنيم.”

يكى ديگر از مشكلات موجود در خانواده در شرايط دگرگونى هاى جديد، خشونت در اين نهاد اجتماعى ست. شرايط سخت زندگي، كمبود آموزش، تغييرات در ساختار خانواده ، دورى عاطفى اعضا از يكديگر، تاثيرات مخرب اجتماعى و شيوه هاى سنتى تربيت از جمله عواملى هستند كه سبب تنش در خانواده ها مى شوند. متاسفانه خشونت در خانواده از دير باز مطرح بوده و تبديل به واقعيتى انكار ناپذير گشته است. اما اين خشونت به شدت مخفى ست و تنها بخش هايى خرد از آن آشكار مى شوند.

در بسيارى از خانواده ها تنبيه بدنى جزئى از سيستم تربيتى محسوب مى شود و بسيارى بر اين نظرند كه اين حريمى شخصى ست و سازمان هاى اجتماعى حق دخالت در آن را ندارند. اما تحقيقات موجود نشان مى دهند كه كودكانى كه در خانواده هاى شان خشونت را مى آموزند و كتك مى خورند، خود نيز بعدها خشونت را وسيله اى براى رفع موانع و معضلات زندگى مى شمارند. به همين جهت است كه در بسيارى كشورها سعى بر آن مى شود تا افراد خانواده چنان پرورش يابند تا برداشت سنتى خود را نسبت به خانواده با شرايط جديدى كه در آن زندگى مى كنند، وفق دهند.

پتر روهن اشتروت–باور، يكى از مسئولان وزارت امور خانواده در آلمان در مورد خشونت در خانواده ها در اين كشور مى گويد:

” هنوز هم يك چهارم خانواده ها در آلمان تنبيه بدنى را وسيله اى براى تربيت كودكان خود مى دانند. اين رقم بسيار بالايى ست اما تحقيقات موجود نشان مى دهند كه ما به تدريج شاهد روند كمتر شدن تنبيه بدنى و جانشينى آن با روش هاى ديگرى هستيم. تنبيه هايى مثل ممنوعيت ديدن تلويزيون، كمتر كردن پول توجيبى و يا ماندن در خانه.”