حضور پررنگ مرگ و مردگان در زندگی ایرانیان
زندگی و مرگ دو روی یک سکهاند. برخی به مرگ طبیعی میمیرند، برخی زودهنگام، برخی به علت بیماری و برخی به دست دیگری. در ایران اما این نقطه پایان، حضور پررنگی در زندگی بازماندگان پیدا میکند. چرا؟
با مرگ زیستن
زندگی و مرگ دو روی یک سکهاند. برخی به مرگ طبیعی میمیرند، برخی زودهنگام، برخی به علت بیماری و برخی به دست دیگری. در ایران اما این نقطه پایان، حضور پررنگی در زندگی بازماندگان پیدا میکند. منتقدین میپرسند: «چرا مرگ در شئون مختلف زندگی ایرانیان رسوخ کرده و حتی "با مرگ زیستن" و "پشت به زندگی کردن" به ارزشی بزرگ تبدیل شده است.»
شروع عزاداری
در ایران با مرگ، عزاداری هم شروع میشود. بعد مراسم سوم، هفتم، چهلم و بالاخره سال متوفی برگزار میشود.
حضور پررنگ مرگ در زندگی
در کنار مراسم "رسمی" عزاداری، روزهای پنجشنبه و جمعه نیز گورستانها مملو از عزاداران است.
تحویل سال نو در قبرستان
عزاداری در ایران تنها به مراسم سوم، هفتم، چهلام و سال محدود نمیشود و در تمام سال همراه با بازماندگان است. از آن جمله است روزهایی چون "زیارت اهل قبور در آخرین روز سال" و یا حتی "تحویل سال نو در قبرستان".
"چهارده به در" در قبرستان
و بر این سیاهه بیپایان عزاداری باید برگزاری "چهارده بدر در گورستان" را نیز اضافه کرد. مراسمی که در بخشی از ایران، بهویژه در شمال کشور به "چهارده به در" شهرت یافته است.
حضور پررنگ مرگ در زندگی
به همه این مراسم عزاداری البته باید عزاداریهای اقوام و خویشاوندان و همچنین ایام "وفات"، "شهادت"، "رحلت" و "محرم" و دیگر عزاداریهای تقویمی که هرسال تکرار میشوند را هم افزود.
مرگاندیشی برای زندگی بهتر
مرگاندیشی در همه فرهنگها و اسطورهها وجود دارد. مرگاندیشی ایرانیان در گذشته برای زندگی بهتر بوده است. مطابق اوستا، اهورامزدا به جمشید پیامبری را پیشنهاد کرد و گفت دین مرا بگستران، ولی او نپذیرفت، اما وقتی اهورامزدا به وی پیشنهاد کرد که جهان مرا بگستران، جمشید پذیرفت، مشروط بر اینکه در زمان پادشاهی وی چند چیز نباشد؛ مرگ، فقر، بیماری، جنگ، آز و خشم.
"دو جهانی شدن" مرگ اندیشی
تناقضهای زندگی بتدریج مرگ اندیشی را "دو جهانی" میکند. در عرفان مانوی در زمان ساسانیان انسان تقریبا از تمام فعالیتها برای زندگی منع میشود. وقتی از مانی می پرسند که اگر قرار باشد کشاورزی، دادوستد و ... نکنیم، پس چگونه زندگی کنیم پاسخ میدهد: با صدقه. صدقه بگیرید و عبادت کنید و به مرگ بیندیشید تا هرچه زودتر مرگ شما را از شر این دنیا رهایی بخشد و به باغهای روشنایی برسید.
آرزوی مرگ برای رسیدن به جاودانگی
عرفانهای ادیان ابراهیمی، زندگی این جهانی را نفی میکنند. جالب اینجاست که در هیچ آیینی به انسان توصیه نمیشود که خود را بکشد، اما آرزوی مردن برای اینکه زودتر به جاودانگی برسد، تمام ذهن انسان را معطوف به این میکند که زندگی این جهانی بد، شر و مایه رنج است.
مرگاندیشی و گفتمان قدرت
زندگی این جهانی ارتباط تنگاتنگی با گفتمان قدرت و سیاست پیدا کرده است. حاکم و فرمانروا مرگ و زندگی رعایا و شهروندان را در دست دارد و بر آنها اعمال قدرت میکند. مرگاندیشی همواره با جنگها پیوند نزدیک داشته است. ایران از حمله مغولان به بعد دیگر نتوانست از فرهنگ مرگاندیشی رهایی یابد.
فرهنگ مرگ و زیستن در فاجعه
دکتر محمد صنعتی، روانشناس میگوید:« فرهنگ مرگ را که برای زیستن و کنار آمدن با جنگ، استعمار، استبداد، بیماری، فقر و فراوانی "حوادث غیرمترقبه و بلایای آسمانی" و در یک کلام برای "زیستن در فاجعه" پذیرفتهایم و آن را با همه تبعاتش، زیرکانهترین شیوه زندگی برای مردمان فاجعهزده میشناسیم، فرهنگی است که لااقل از حمله مغول به بعد یکی از مهمترین عوامل عقبماندگی و ایستایی جامعه ما بوده است».
اندیشیدن در فرهنگ مرگ
دکتر محمد صنعتی میافزاید: «در فرهنگ مرگ، اندیشیدن ملغی است. اصلا انسان این جهانی ملغی است. وقتی که ما راجع به اراده صحبت میکنیم و میگوییم همه چیز در تقدیر ما نوشته شده دیگر چه جایی برای خود انسان میماند؟».
فرهنگ مرگ و نواندیشی
دکتر محمد صنعتی، روانشناس میگوید: «به این ترتیب هر اقدامی در این جهان بیهوده است و نشانه تباهی و فساد. بنابراین راه اندیشه بسته میشود و دیگر هیچ چیز تازهای پیدا نمیشود. افراد نیز به همین خاطر حداقل زندگی را بر میگزینند و به انتظار روزی هستند که بمیرند.»
فرهنگ مرگ و جامعه تعطیل
دکتر محمد صنعتی میافزاید: «به این ترتیب ما از یک جامعه تعطیل صحبت می کنیم. چندین قرن است که جامعه ما جامعهای تعطیل است. جامعهای که در آن یک تفکر عرفانی وجود داشته و دارد و هنوز هم درحال گسترش است. چون امیدی به آینده نیست. همه فکر میکنند به اجبار به این جهان آمدهاند و کاری هم از دستشان بر نمیآید. در نتیجه اجتماع خیلی کم دچار تغییر میشود.»
فرهنگ مرگ در تناقض با عزاداری
جدایی و فراق از جمله اصلیترین بنمایههای آثار عرفانی در ایران هستند. میل بازگشت به مبدا یا خداوند در همه آثار بخصوص آثار مولانا وجود دارد. در فرهنگ ایران اسلامی جدا شدن انسان از مبدا زندگی (خداوند)، نابودی و نیستی وی است. در این فرهنگ مرگ اندیشی با اشتیاق جاودانگی همراه است؛ اشتیاق برای جاودانه زیستن در "جهان باقی". اما آیا عزاداری با اشتیاق زیستن در جهانی باقی در تناقض نیست؟
فرهنگ مرگ و لذت از زجر
دکتر محمد صنعتی، روانشناس میگوید: «تمام موسیقی ما موسیقی غمانگیز و نوحه است. سرود مرگ است. ما از زجری که می کشیم لذت میبریم و حتی افسردگی برای ما باشکوه است.»
فرهنگ مرگ و زندگی زندگان
در فرهنگی که مردگان و مرگ حضور پررنگی دارند، وضعیت زندگان چگونه است؟ ارزش زندگی چگونه است؟
فرهنگ مرگ و محیط زیست
وقتی زندگی این جهانی بد، شر و مایه رنج است و اشتیاق فقط برای زندگی در "جهان باقی" است، نگاه انسان به محیط زیست چگونه میشود؟