1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بگذار با هنر دریچه‌ای را بگشاییم – گفتگو با زهرا حسن‌آبادی

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

بیش از ده سال است که زهرا حسن‌آبادی، هنرمند ایرانی مقیم آلمان، ایران را به اجبار ترک کرده است. آخرین نمایشگاه حسن‌آبادی در شهر ووپرتال تحت عنوان "بیگانگی و بیگانه ‌شدن" مروری است به آثار این هنرمند در این یک دهه غربت.

https://p.dw.com/p/RQCF
زهرا حسن‌‌آبادی در کنار یکی از آثارش
زهرا حسن‌‌آبادی در کنار یکی از آثارشعکس: DW

زهرا حسن‌آبادی فعالیت هنری خویش در آلمان را با سری آبرنگ های موسوم به "دگرگونی" آغاز کرد. در این آثار تنهایی انسان و انزوای فرهنگی او جایگاهی ویژه دارند و به فضای خالی میان انسان‌ها اشاره می‌شود. دکل‌های چراغ برق در آبرنگ‌های حسن‌آبادی انگار "دکل - انسان‌هایی" هستند که گرچه در ارتیاطی مکانیکی با یکدیگر قرار دارند، ولی همواره جدا از هم بوده و با یکدیگر فاصله دارند.

پنجره در این آثار دلتنگی هنرمند را بازگو می‌کند و از اشتیاق او به همفکری و گفت‌وگو سخن می‌گوید.

سر انسان همواره در آثار حسن‌آبادی نقشی محوری داشته‌است. وی در آخرین کارهای خود "دیالوگ" دو سر را در کنار یکدیگر قرار داده و تلفیق می‌کند. سری "دیالوگ" بازتاب دیدگاه نویی در آثار زهرا حسن‌ابادی است. دویچه وله به مناسبت نمایشگاه "بیگانگی و بیگانه ‌شدن" با این هنرمند گفتگو کرده است.

ببینید: آثاری از زهرا حسن‌‌آبادی

دویچه‏‌وله: خانم حسن‏‌آبادی، بیگانگی و انزوا از مهم‏‌ترین موضوعاتی هستند که شما در آثارتان به آن‏ها پرداخته‏‌اید. بیگانه بودن و انزوای فرهنگی چه نقشی در آثار شما دارد؟

زهرا حسن‏‌آبادی: بیگانگی‏‌ای که من در کارهایم به آن اشاره می‏‌کنم، صرفاً یک نگاه احساساتی از زاویه‏‌ی شخصی نبوده که از کشورش دور مانده و نمی‏‌تواند ارتباط بگیرد.

Ausstellung Mahtab Flash-Galerie
زهرا حسن‌آبادی، آبرنگ از سری "دگرگونی"عکس: Zahra Hassanabadi

برای من بیگانگی مفهوم وسیع‏‌تری دارد و آن نگاهی است به وضعیت کلی انسان معاصر. دل‏نگرانی من شاید دل‏نگرانی یکی از همین انسان‌هاست، که تجربه‌هایی را هم به همراه آورده و ارزیابی کلی از شرایط می‌کند و دل‏نگرانی‏‌هایش را در کارهایش، به صورتی که دیده می‏‌شود، نشان می‏‌دهد.

برای شما بیگانگی فرهنگی و انزوای سیاسی در جامعه‌ا‏ی مانند ایران چه مفهومی دارد؟

ما سال‌هاست که به شکل روزمره و مشخص در ایران با این موضوع درگیر هستیم: وقتی می‏‌خواهیم خودمان باشیم، عقاید شخصی‏‌مان را نشان بدهیم و حتی در مسائل بسیار بسیار پیش‏‌ پا افتاده و فردی، نه تنها به عنوان یک زن که حتی به عنوان یک مرد مشکل داریم و دچار سردرگمی و ترس می‏‌شویم و باید همیشه با یک نقاب حرکت کنیم تا کم‏تر دچار مشکل شویم.

مفهوم هویت برای یک هنرمند ایرانی‏ که خارج از ایران زندگی می‏‌کند، یا مجبور است خارج از ایران زندگی کند، چیست؟

سئوال بسیار حساسی است و بسیار هم جواب پیچیده‏ای دارد. این سئوال راجع به هویت، بعضی وقت‏‌ها حتی آزاردهنده می‏‌شود. چون مدام مانند یک خوره وقت و مغز هنرمند خارج از ایران را می‏‌خورد. با خودتان فکر می‏‌کنید که حالا من باید همان چیزی باشم که قبلاً بوده‏‌ام؟ چی درست است و چی غلط؟

به نظر من، تصمیم برای چگونه بودن و هویتی را نشان دادن، تصمیمی نیست که ما حتماً صددرصد، به‏‌طور آگاهانه بگیریم. چراکه یک فرد مجموعه‏‌ای است از داده‏‌های فرهنگی، دریافت‏‌های فکری، اندیشه و مسائلی که سال‏‌ها با آن زندگی کرده و با خودش یدک می‏‌کشد و به این طرف می‏‌آورد. نیازهای درونی یک انسان هم وجود دارند. همه‏‌ی این‏ها دست به دست هم می‏‌دهند تا هویتی را شکل بدهند و این هویت را می‏‌توانم بگویم که آدم ناخواسته در کارش وارد می‏‌کند.

برای من مهم بود که چون این‏جا زندگی می‏‌کنم، بتوانم مردم اینجا را بشناسم، بتوانم بفهمم آن‏ها چه می‏‌گویند و یا اگر چیزی را می‏‌توانم، به آن‏ها منتقل کنم. به‏‌خاطر همین، فکر می‏‌کنم زبانی را که من انتخاب می‏‌کنم، مسلماً متفاوت است از کسی که این نیاز را نداشته یا ندارد.

سر انسان، موتیوی است که در تمام کارهای شما به شکلی دیده می‏‌شود. اهمیت سر در کارهای شما چیست؟

زهرا حسن‏‌آبادی: سر انسان، همان‏طور که کاملا مشخص است، منشأ تصمیم‏‌گیری است، منشأ تفاوت است، منشأ شباهت‏‌های انسانی است. هویت ما، تمام چیزهایی را که ما در زندگی با خودمان می‏‌کشیم و باعث می‏‌شود که ما تفاوت‏‌هایی با دیگران داشته باشیم، از آن تغذیه می‏‌کند.

انسان بدون جایگاه هویت فردی‏‌اش چیست؟! ریشه‏‌های این هویت فردی از ‏جایگاه تفکر انسان شروع می‏‌شود. به همین دلیل است که وقتی من می‏‌خواهم به این موضوع بپردازم، وقتی برای من یک سئوال یا نیاز وجود دارد که راجع به آن فکر کنم و یا کار کنم، چه چیزی می‏‌تواند برای من حالتی سمبلیک‏‌تر از این داشته باشد که به سر انسان بپردازم.

Flash-Galerie Ausstellung Ausstellung Entfremdet-Verfremdet in Beirut
زهرا حسن‌آبادی، از سری "دیالوگ"عکس: Zahra Hassanabadi

سرهای آثار شما هویت مشخصی ندارند. علت آن چیست؟

زهرا حسن‏‌آبادی: هویت‏‌های ژنتیکی، هویت‏‌های فردی و ملیتی یا قومی را من به عمد از این سرها حذف کرده‏‌ام. سرها در نوع خودشان، به گونه‌ای آبستراکت (انتزاعی) هستند و به‌همین علت، به حالت ماسک‏‌گونه تمایل پیدا می‏‌کنند.

علت آن هم این بوده که من دوست داشتم به انسان در کلیت خودش اشاره کنم و یا کار کنم. اساساً موجودیت انسان را همان‏طوری که هست مطرح کنم و به همین دلیل، راهی برای من باقی نمی‏‌ماند، به جز این‏که من سرها را بسیار ساده و مینی‌مالیستی کرده و به یک اشاره‏‌ی کلی در کارهای‏م بسنده کنم.

شما در آثارتان از مواد و جنسیت‏‌های مختلف استفاده می‏‌کنید. رویه‏‌ی کار چه اهمیتی در آثار هنری‌تان دارد؟ به‏‌طور نمونه، در سرها هم ما این مواد مختلف را می‏‌بینیم.

زهرا حسن‏‌آبادی: من آگاهانه و به عمد جنسیت سرها را بسیار متفاوت انتخاب کرده‏‌ام. چون برای خود من، اصلاً این تجربه خیلی جالب و هیجان‏‌انگیز بود که ببینم وقتی یک فرم کلی مینی‏‌مالیستی شده را با روبناهای مختلف اجرا می‏‌کنم، چه نتیجه و حسی را به من می‏‌دهد.

چرا که این متفاوت بودن سر، برای من به نوعی، اشاره‌ای است به فردیت انسان‏‌ها. همان‏طور که آدم‏‌ها در تعداد بی‏‌شمار خودشان، تنوعی بی‏‌شمار دارند، من خواستم اجرای کوچکی از این تنوع را در کارم داشته باشم. ولی خُب فردیت هم نقش مؤثری در زندگی هرکدام از ما ایفا می‏‌کند.

علت دیگر این‏که من جنسیت‏‌های زیادی را در کارهایم به‏‌کار گرفته‏‌ام و یا به‏‌خصوص آن اوایل به‏‌کار می‏‌گرفتم، برخوردی بود به تأثیر زندگی مصرفی این جامعه.

موضوع آخرین کارهای شما، هم‏بستگی و گفت‏‌وگو با یکدیگر است. آیا این برخوردی است که شما به مسئله‏‌ی بیگانکی فرهنگی و انزوای هنری داشته‏‌اید؟

زهرا حسن‏‌آبادی: کارهای آخر من "گروه دیالوگ"، برخوردی است که من در مقابل فردیت کرده‌ام که در این جامعه به‌شکلی کاملا بارز خود را نشان می‏‌دهد و در عین حال واکنشی است به آن شرایطی که ما در جامعه‏‌ی خودمان داریم؛ عدم گفت‏‌وگو، فشار، شرایطی که در آن امکان گفت‏‌وگوی راحت و آرام بین انسان‏‌ها موجود نیست.

این کارها شاید نشا‌ن‏‌دهنده‏‌ی آن بخشی از آرزوهای من هستند که شاید شرایطی بوجود بیاید که انسان‏‌ها در عین‏ اینکه هویت خودشان را حفظ می‏‌کنند و اجازه دارند فردیت خود را نشان بدهند، بتوانند در کنار هم زندگی کنند و مورد قبول یکدیگر باشند. زندگی‏‌ای که لذت هم جزو آن است و هم‏‌حرفی و همدلی هم بخشی از آن است.

آیا این پاسخی است به شرایط کنونی جهان؟

زهرا حسن‏‌آبادی: من فکر می‏‌کنم که کلاً مشکل تمام جهان این است که با هم حرف نمی‏‌زنند و اگر حرف می‏‌زنند، با یک روش انسانی با هم صحبت نمی‏‌کنند. یا تحمیل می‏‌کنند یا از هم می‏‌گریزند. اما این راه‏‌حل نیست، این‏‌نوع برخورد فقط مشکلات جدید‏تری را ایجاد می‏‌کند.

مصاحبه گر: الهه وزیری

تحریریه: مهیندخت مصباح